۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طمع ورز» ثبت شده است

حکمت ۲۱۹ نهج البلاغه ؛ آرزوها آفت اندیشه (اخلاقى)

حکمت ۲۱۹ نهج البلاغه ؛ آرزوها آفت اندیشه (اخلاقى)

أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.

امام(علیه السلام) فرمود: بیشترین قربانگاه عقل ها در پرتو طمع هاست.


شرح و تفسیر

قربانگاه عقل! امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به خطرات مهم طمع اشاره کرده مى فرماید: «بیشترین قربانگاه عقل ها در پرتو طمع هاست»; (أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ). «مَصارِع» جمع «مصرع» به معناى محلى است که انسان به خاک مى افتد. این واژه در مورد شهیدان و کشته شدگان و غیر آنها به کار مى رود. «بُرُوق» جمع «برق» به معناى همان برقى است که در آسمان بر اثر جرقه هاى الکتریکى در میان ابرهاى حامل بار مثبت و منفى ظاهر مى گردد و با صداى مهیبى همراه است که آن را رعد مى نامند. «مَطامِع» جمع «طمع» غالباً به معناى چشم داشتن به چیزهایى است که یا در دسترس قرار نمى گیرد و یا اگر قرار مى گیرد شایسته و حق انسان نیست. این واژه گاه در آرزو داشتن هاى مثبت نیز به کار مى رود که در بعضى از آیات قرآن و دعاهاى معصومان(علیهم السلام) به چشم مى خورد; ولى غالباً بار منفى دارد و به همین دلیل در منابع لغت، آن را به هر نوع آرزو داشتن تفسیر کرده اند. امام(علیه السلام) تشبیه جالبى در این کلام نورانى براى طمع هاى منفى بیان کرده است; طمع را به برق آسمان تشبیه نموده که لحظه اى همه جا را روشن مى کند و در شب هاى تاریک تمام فضاى بیابان با آن آشکار مى شود و شخص راهگذر گم کرده راه به شوق در مى آید و به دنبال آن دوان دوان حرکت مى کند. ناگهان برق خاموش مى شود و او در پرتگاهى فرو مى افتد. عقل و دانش آدمى که حق را از باطل و نیک را از بد مى شناسد هنگامى که تحت تأثیر برق طمع قرار گیرد به همین سرنوشت گرفتار مى شود. در واقع طمع، یکى از موانع عمده شناخت است که در طول تاریخ بسیارى از اندیشمندان را به خاک هلاکت افکنده یا دنیایشان و یا دین و ایمانشان را بر باد داده است. طمع آثار زیانبار فراوانى دارد; بسیارى از حوادث دردناک تاریخى بر اثر همین صفت رذیله رخ داده است. مهم ترین فاجعه تاریخ اسلام، شهادت شهیدان کربلا، از یک نظر به سبب طمع در حکومت رى از سوى «عمر سعد» واقع شد و حکومت مرگبار بنى امیه به طور کلى مولود طمع هایى بود که آنها در جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گرفتن انتقام غزوات آن حضرت داشتند. در گفتار حکیمانه ۱۸۰ خواندیم که امام(علیه السلام)مى فرماید: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ; طمع بردگى و اسارت جاویدان است». در گفتار حکیمانه ۲۲۶ نیز خواهد آمد که امام(علیه السلام) طمع کار را در بند ذلت گرفتار مى بیند: «الطّامِعُ فی وَثاقِ الذُّلِّ». در غررالحکم نیز آمده است: «ثَمَرَةُ الطَّمَعِ ذُلُّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ; ثمره طمع، ذلت دنیا و آخرت است». طمع باعث ذلت و اسارت مى شود، زیرا انسان در موارد طمع غالباً به دنبال چیزى مى رود که از دسترس او بیرون است و یا حق او نیست و پیوسته تلاش مى کند و نیروهاى خود را از دست مى دهد و گاه با محرومیت از آنچه به دنبال آن بود چشم از دنیا بر مى بندد. طمع باعث ذلت انسان مى شود، براى این که جهت رسیدن به آن از آبرو و حیثیت خویش مایه مى گذارد و در برابر هر شخصى سر تعظیم فرود مى آورد. ازاین رو در حدیثى از امام حسن عسکرى(علیه السلام)مى خوانیم: «ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ; چه قدر زشت است براى انسان با ایمان که علائقى داشته باشد که سبب ذلت او شود». شاعر معروف فارسى زبان سعدى مى گوید: بدوزد شره دیده هوشمند *** درآرد طمع مرغ و ماهى به بنددر جایى دیگر نیز مى گوید: قناعت سرافرازد اى مرد هوش *** سر پر طمع بر نیاید ز دوش طمع آبروى تو آخر بریخت *** براى دو جو دامنى دُر بریخت.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۹۲
حکمت ۱۸۰ نهج البلاغه ؛ طمع ورزى و بردگى (اخلاقى، اجتماعى)

حکمت ۱۸۰ نهج البلاغه ؛ طمع ورزى و بردگى (اخلاقى، اجتماعى)

اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ.

امام(علیه السلام) فرمود: طمع بردگى جاویدان است.


شرح و تفسیر

بردگى جاویدان! امام(علیه السلام) در این کلام نورانى به آثار زیان بار طمع اشاره کرده مى فرماید: «طمع بردگى جاویدان است»; (اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ). حقیقت طمع، علاقه شدید به امور مادى است که در دست دیگران است و شخص طماع براى رسیدن به آن هر گونه خضوع و ذلت را مى پذیرد و به همین دلیل همچون برده اى است در برابر کسى که طمع از او دارد و طماع غالباً این صفت رذیله را با خود حفظ مى کند از همین رو امام(علیه السلام) آن را نوعى بردگى ابدى شمرده است. افراد طمع کار انسان هاى ضعیف، زبون، دون همت و فاقد شخصیت اند و چون اعتماد به نفس ندارند سعى مى کنند از طریق وابستگى به دیگران به مقصود خود برسند. در مقابل این صفت رذیله فضیلتى است که از آن به عنوان «یأس عَمّا فی أیدِى النّاسِ; قطع امید از آنچه در دست دیگران است» تعبیر شده و به بیان دیگر قناعت به آنچه خود دارد. در احادیث اسلامى به این موضوع اشاره شده است. در مورد اصل طمع مرحوم کلینى بابى در جلد دوم کافى عنوان کرده و احادیث نابى در ذیل آن آورده است; از جمله از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ وَبِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدُ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ; چه بد انسانى است آن کس که طمعى دارد که وى را به هر سو مى کشاند و چه بد انسانى است کسى که علاقه به چیزى دارد که سبب ذلت او مى شود». در مورد قطع امید از آنچه در دست مردم است امام على بن الحسین(علیهما السلام)مى فرماید: «رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیْدِى النَّاسِ; تمام خوبى ها را در قطع امید از آنچه در دست مردم است دیدم». حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم در جواب این سؤال که چه چیز ایمان را در قلب راسخ و ثابت مى دارد مى فرماید: «الْوَرَعُ» (تقوا و پرهیزگارى) و در پاسخ این پرسش که چه چیز ایمان را از قلب انسان خارج مى کند مى فرماید: «الطَّمَعُ». شخص طماع در واقع نه اعتمادى به خدا دارد و نه ایمان درستى به رزاقیت او به همین دلیل دست نیاز به سوى این و آن دراز مى کند. از این فراتر حدیثى است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نقل شده و مى فرماید: «الطَّمَعُ یُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ; طمع علم و دانش را از دل هاى دانشمندان دور مى سازد». دلیل آن این است که علم و دانش نیاز به حریت فکر و آزادمنشى دارد در حالى که شخص طماع چون اسیر خواسته هاى خویش است نمى تواند درست بیندیشد و چه بسا براى رسیدن به مقصود خود کارهاى خلاف ارباب قدرت و مقام را توجیه کند و به بیان دیگر، طمع نوعى مستى و تخدیر فکر مى آورد و به طمّاع اجازه نمى دهد درست بیندیشد. براى این که بدانیم «طمع» کار انسان را به چه جایى مى رساند کافى است تاریخ طمع کاران را مطالعه و بررسى کنیم. «اشعب» یکى از طمع کاران معروف عرب است که در میان آنها به صورت ضرب المثل در آمده است. در حالات او نوشته اند: «روزى شخصى را دید که مشغول بافتن زنبیلى است به او گفت خواهش مى کنم آن را بزرگ تر بباف گفت به تو چه مربوط است؟ گفت شاید روزى صاحب آن بخواهد براى من هدیه اى بفرستد و بیشتر در این زنبیل جاى بگیرد. نیز درباره او گفته اند: از اشعب طمع کارتر سگ او بود، زیرا روزى عکس ماه را در وسط چاهى دید خیال کرد گرده نانى است براى به چنگ آوردن آن خود را در چاه پرت کرد و مرد. ابن ابى الحدید قبل از نقل این دو داستان در شرح نهج البلاغه این شعر پرمعنا را نقل کرده است: تَعَفَّفْ وَعِشْ حُرّاً ولا تَکُ طامِعاً *** فَما قَطَعَ الاْعْناقُ إلاَّ المَطامِعُ خویشتن دارى پیشه کن و آزادمنش زندگى نما و طمع کار مباش چرا که چیزى جز طمع ها گردن انسان ها را قطع نکرده است. درباره آثار سوء این صفت رذیله ذیل حکمت دوم، و همچنین در ذیل بخش بیست و سوم عهدنامه مالک اشتر شرح بیشترى آورده ایم و به خواست خدا در ذیل حکمت ۲۱۹ (أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ» و ۲۲۶ (اَلطّامِعُ فِی وِثاقِ الذُّلِّ) نیز بحث هایى خواهد آمد. این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم پایان مى دهیم: یکى از یاران آن حضرت به نام «ابو ایوب خالد بن زید» خدمتش رسیده عرض کرد: اى رسول خدا! اندرزى به من ده; اندرزى کوتاه تا بتوانم آن را حفظ کنم (و به آن عمل نمایم) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أُوصیکَ بِخَمْس بِالْیَأسِ عَمّا فی أیْدِى النّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنى وَإیّاکَ وَالطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحاضِرُ وَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع وَإیّاکَ وَما یُعْتَذَرُ مِنْهُ وَأحِبَّ لاِخیکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ; پنج چیز را به تو سفارش مى کنم: از آنچه در دست مردم است مأیوس باش و صرف نظر کن که این همان بى نیازى حقیقى است و از طمع بپرهیز که فقر و تنگدستى حاضر است و نمازى را که مى خوانى آنچنان بخوان که گویى آخرین نماز توست و مى خواهى با دنیا وداع کنى و از کارهایى که ناچار مى شوى از آن عذرخواهى کنى بپرهیز و آنچه براى خود دوست دارى براى برادر مسلمانت نیز دوست بدار».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۳۴۳