۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنوى» ثبت شده است

حکمت ۳۵۱ نهج البلاغه ؛ امیدوارى در سختى ها (معنوى)

حکمت ۳۵۱ نهج البلاغه ؛ امیدوارى در سختى ها (معنوى)

وقال علیه السلام:عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَعِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ.

امام علیه السلام فرمود : هنگامى که سختى ها به آخرین درجه شدت برسد فرج حاصل مى شود و در آن هنگام که حلقه هاى بلا تنگ مى گردد نوبت آسایش و راحتى فرا مى رسد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۴۷۳
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه ؛ الگوى انسان کامل (اخلاقى، معنوى)

حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه ؛ الگوى انسان کامل (اخلاقى، معنوى)

وقال علیه السلام:مَنْ نَظَرَ فِی عَیْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ، وَمَنْ رَضِیَ بِرِزْقِ اللّهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ، وَمَنْ سَلَّ سَیْفَ الْبَغْیِ قُتِلَ بِهِ، وَمَنْ کَابَدَ الاُْمُورَ عَطِبَ، وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ، وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ. وقال علیه السلام:وَمَنْ کَثُرَ کَلاَمُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ، وَمَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قُلَّ حَیَاؤُهُ، وَمَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَمَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَمَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ. وَمَنْ نَظَرَ فِی عُیُوبِ النَّاسِ، فَأَنْکَرَهَا، ثُمَّ رَضِیَهَا لِنَفْسِهِ، فَذلِکَ الاَْحْمَقُ بِعَیْنِهِ وَالْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ یَنْفَدُ. وَمَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیرِ، وَمَنْ عَلِمَ أَنَّ کَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلاَمُهُ إِلاَّ فِیَما یَعْنِیهِ.
امام علیه السلام فرمود : هرکس به عیب خود بنگرد از عیبجویى دیگران بازمى ماند و هرکس به آنچه خدا به او روزى داده راضى شود بر آنچه از دست داده اندوهناک نمى گردد، و آنکس که تیغ ستم برکشد (سرانجام) خودش با آن کشته مى شود و کسى که (بى مقدمه) به سراغ کارهاى سخت رود هلاک مى شود و هرکس خود را در گرداب هاى خطرناک بیفکند غرق مى شود و آنکس که در موارد سوءظن وارد شود متهم مى گردد. (امام علیه السلام فرمود:) آنکس که زیاد سخن مى گوید زیاد اشتباه مى کند و آنکس که زیاد اشتباه کند حیائش کم مى شود و کسى که حیائش کم شود تقوایش نقصان مى یابد و کسى که تقوایش نقصان یابد قلبش مى میرد و کسى که قلبش بمیرد داخل آتش دوزخ مى شود. کسى که به عیوب مردم بنگرد و آن را بد شمرد ولى براى خویش آن را خوب بداند، احمق واقعى است و قناعت، سرمایه اى است فناناپذیر و آنکس که فراوان یاد مرگ کند به اندکى از دنیا راضى مى شود. آنکس که بداند گفتارش جزء اعمال او محسوب مى شود سخن کم مى گوید مگر در آنجا که به او مربوط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۶۳۶
حکمت ۳۲۶ نهج البلاغه ؛ مهلت پذیرش توبه (معنوى)

حکمت ۳۲۶ نهج البلاغه ؛ مهلت پذیرش توبه (معنوى)

و قال علیه السلام : الْعُمْرُ الَّذِی أَعْذَرَ اللّهُ فِیهِ إِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً.

امام علیه السلام فرمود : عمرى که خداوند نسبت به فرزندان آدم در آن اتمام حجت مى کند (و عذرش را مى پذیرد) شصت سال است. (بعد از آن عذرى پذیرفته نیست).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۲۷۱
حکمت ۳۰۹ نهج البلاغه ؛ ارزش گمان مؤمن (اخلاقى، معنوى)

حکمت ۳۰۹ نهج البلاغه ؛ ارزش گمان مؤمن (اخلاقى، معنوى)

اِتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ، فَإِنَّ اللّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.
امام علیه السلام فرمود : از فراست و گمان افراد باایمان برحذر باشید، زیرا خدا حق را بر زبان (و فکر) آنها قرار داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۹۵
حکمت ۲۶۷ نهج البلاغه ؛ پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى (اعتقادى، معنوى)

حکمت ۲۶۷ نهج البلاغه ؛ پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى (اعتقادى، معنوى)

یَابْنَ آدَمَ، لاَ تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی قَدْ أَتَاکَ، فَإِنَّهُ إِنْ یَکُ مِنْ عُمُرِک یَأْتِ اللّهُ فِیهِ بِرِزْقِکَ.

امام علیه السلام فرمود : اى فرزند آدم! غم و اندوهِ روزى که نیامده را بر آن روز که در آن هستى تحمیل مکن، چراکه اگر آن روز، از عمرت باشد خداوند روزىِ تو را در آن روز مى رساند. (و اگر نباشد، اندوه چرا؟)».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۳۷۸
حکمت ۲۶۰ نهج البلاغه ؛ پرهیز از مهلت دادن هان خدا (اعتقادى، معنوى)

حکمت ۲۶۰ نهج البلاغه ؛ پرهیز از مهلت دادن هان خدا (اعتقادى، معنوى)

کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالاِْحْسَانِ إِلَیْهِ، وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ. وَمَا ابْتَلَى اللّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الاِْمْلاَءِ لَهُ. (قالَ الرَّضِیُ: وَقَدْ مَضى هذَا الْکَلامُ فِیما تَقَدَّمَ، إِلاَّ أنَّ فِیهِ هاهُنا زِیادَةٌ جَیِّدَةٌ مُفیدَةٌ).

امام علیه السلام فرمود : چه بسیارند کسانى که به‌وسیله احسان الهى به آن‌ها غافلگیر مى‌شوند و به سبب پرده‌پوشى خدا بر آن‌ها مغرور مى‌گردند و براثر تعریف و تمجید از آنان فریب مى‌خورند و خداوند هیچ‌کس را به چیزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمت‌ها و ترک عقوبت) نیازموده است. سیّد رضى مى‌گوید: «این سخن سابقآ (در حکمت ۱۱۶) گذشت جز این‌که در این‌جا اضافه خوب و مفیدى دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۹۰۹
حکمت ۲۴۶ نهج البلاغه ؛ هشدار از پشت کردن نعمت ها (معنوى)

حکمت ۲۴۶ نهج البلاغه ؛ هشدار از پشت کردن نعمت ها (معنوى)

احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا کُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ.

امام علیه السلام فرمود : از فرار کردن (و رمیدن) نعمت‌ها برحذر باشید که هر فرارى بازنمى‌گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۴۸
حکمت ۲۳۷ نهج البلاغه ؛ اقسام عبادت(عبادی، معنوى)

حکمت ۲۳۷ نهج البلاغه ؛ اقسام عبادت(عبادی، معنوى)

إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الاَْحْرَارِ.

امام(علیه السلام) فرمود: «گروهى خدا را از روى رغبت و میل (به بهشت) پرستش کردند، این عبادت تاجران است و عدّه اى از روى ترس او را پرستیدند و این عبادت بردگان است و جمعى دیگر خدا را براى شکر نعمت ها (و این که شایسته عبادت است) پرستیدند. این عبادت آزادگان است»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۵۲۳
حکمت ۲۲۷ نهج البلاغه ؛ ارکان ایمان(اعتقادى، معنوى)

حکمت ۲۲۷ نهج البلاغه ؛ ارکان ایمان(اعتقادى، معنوى)

وَسُئِلَ عَنِ الاِْیمَانِ، الاِْیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَعَمَلٌ بِالاَْرْکَانِ.

هنگامى که از امام(علیه السلام) درباره تفسیر ایمان سؤال کردند فرمود: ایمان معرفت با قلب (عقل) و اقرار به زبان و عمل به ارکان (دین) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۲۱۵
حکمت ۲۰۱ نهج البلاغه ؛ امدادهاى الهى و حفظ انسان (اعتقادى، معنوى)

حکمت ۲۰۱ نهج البلاغه ؛ امدادهاى الهى و حفظ انسان (اعتقادى، معنوى)

إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَان مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ،وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ.

امام(علیه السلام) فرمود: همراه هر انسانى دو فرشته است که وى را (از خطرات) محافظت مى کنند،اما هنگامى که روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراین) اجل و سرآمد زندگى (که از سوى خداوند تعیین شده)سپرى است محافظ و نگهدار.


شرح و تفسیر

اجل همچون سپرى محافظ است امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به حقیقتى اشاره مى کند که بسیارى از آن غافلند، مى فرماید: «همراه هر انسانى دو فرشته است که وى را (از خطرات) محافظت مى کنند، اما هنگامى که روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراین) اجل و سرآمد زندگى (که از سوى خداوند تعیین شده) سپرى است محافظ و نگهدار»; (اِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَان مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّیا بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ، وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ). از مجموع آیات قرآن و روایات اسلامى به خوبى استفاده مى شود که انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است: یکى اجل معلق یا مشروط که اگر در برابر آن دقت شود مى توان از آن پرهیز کرد، مانند انواع بیمارى هاى قابل علاج، خطرات رانندگى که بر اثر بى احتیاطى پیش مى آید، خطرات زلزله ها و طوفان ها که بر اثر سستى ساختمان خانه ها دامن انسان را مى گیرد تمام اینها از امورى است که ممکن است به زندگى انسان پایان دهد ولى در عین حال قابل اجتناب است. در حدیث معروفى از امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم که در زیر دیوار کجى نشسته بود. هنگامى که چشمش به وضع دیوار افتاد از زیر آن دیوار بلند شد و در جاى امنى نشست. کسى عرض کرد: «یا أمیرَالْمُؤمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ؟; از قضاى الهى فرار مى کنى؟» امام(علیه السلام) فرمود: «أفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ إلى قَدَرِ اللهِ; من از قضاى الهى به قدر الهى فرار مى کنم». اشاره به این که قضاى الهى در اینجا مشروط به این است که من در زیر این دیوار بمانم ولى قدر و اندازه گیرى ها به من مى گوید: نمان. در واقع این یک قضاى مشروط بود که امام(علیه السلام) با تقدیر دادن شرط آن قضا را منتفى کرد. ولى اجل حتمى سرآمدى است که قابل اجتناب نیست و خواه ناخواه دامن انسان را مى گیرد; مثلاً مى دانیم قلب و عروق و مغز یک انسان توان محدودى دارند، هرچند تمام دستورات حفظ الصحة را رعایت کند زمانى که به آخر برسد این چراغ خاموش مى شود و زندگى پایان مى گیرد و یا این که خداوند مقرر کرده است فلان قوم و جمعیت بر اثر کارهایشان به فلان بلا مبتلا شوند در اینجا به مصداق (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ) مرگشان حتمى است. در داستان قوم لوط مى خوانیم که ابراهیم(علیه السلام)درباره آنها شفاعت کرد. از سوى خدا به او خطاب شد: «(یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُود); (گفتیم) اى ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده; و به یقین عذاب بدون بازگشت (الهى) به سراغ آنها مى آید». از آیات قرآن نیز استفاده مى شود فرشتگانى هستند که به فرمان خداوند خطرات را از انسان دفع مى کنند (لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ) و به راستى اگر آنها نباشند انسان از زمان کودکى آماج انواع بلاها و خطرات است ولى عنایت پروردگار او را حفظ مى کند; ولى هنگامى که اجل حتمى انسان فرا رسد این فرشتگان او را رها مى سازند و کلام امام(علیه السلام) در واقع از این آیه برگرفته شده است. در روایتى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: «یُحْفَظُ بِأمْرِ اللهِ فی أنْ یَقَعَ فی رَکْى أوْ یَقَعُ عَلَیْهِ حائِطٌ أوْ یُصیبُهُ شَیءٌ حَتّى إذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ یَدْفَعُونَهُ إلَى الْمقادیرِ وَهُما مَلَکانِ یَحْفَظانِهِ بِاللَّیْلِ وَمَلَکانِ بِالنَّهارِ یَتَعاقِبانَهُ; آنها به فرمان خداوند انسان را حفظ مى کنند از این که در چاهى سقوط کند یا دیوارى بر او بیفتد یا حادثه دیگرى برایش رخ دهد تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد در آن هنگام آنها کنار مى روند و او را تسلیم حوادث مى کنند. دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ مى کنند و دو فرشته که در روز به طور متناوب این وظیفه را انجام مى دهند». این سخن را با آیه دیگرى از قرآن مجید ادامه مى دهیم: «(وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ); و اوست که بر بندگان خود تسلط کامل دارد و مراقبانى بر شما مى گمارد تا هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد; (در این هنگام،) فرستادگان ما جان او را مى گیرند; و آنها (در نگهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهى نمى کنند». البته هیچ کدام از این آیات و روایات مفهومش این نیست که انسان، بر اثر بى احتیاطى ها خود را در کام مرگ فرو برد و در پرتگاه ها بدون رعایت احتیاط گام بگذارد، چرا که همه اینها از قبیل اجل معلق یا مشروط است که اگر انسان رعایت موازین کند خطر از او فاصله مى گیرد و اگر رعایت نکند گرفتار مى شود. آنچه امام بیان فرموده درباره اجل حتمى است که «جُنَّةٌ حَصینَةٌ» و «سپر محافظ» است. این سخن را با حدیث دیگرى از امیرمؤمنان که مرحوم کلینى در کافى آورده است پایان مى دهیم: امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «إنَّ أمیرَالْمُؤمِنینَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ جَلَسَ إلى حائِط مائِل یَقْضى بَیْنَ النّاسِ فَقالَ بَعْضُهُمْ: لا تَقْعُدْ تَحْتَ هذَا الْحائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ; امیرمؤمنان(علیه السلام)زیر دیوار کجى نشسته بود و در میان مردم قضاوت مى کرد. بعضى عرض کردند: زیر این دیوار منشین که معیوب است». امام(علیه السلام)فرمود: «حَرَسَ امْرَأً أجَلُهُ فَلَمّا قامَ سَقَطَ الْحائِطُ; اجل (حتمى) از هر کسى پاسدارى مى کند (امام(علیه السلام)این سخن را گفت و از زیر دیوار برخاست) هنگامى که برخاست دیوار سقوط کرد». کوتاه سخن این که گرچه ما باید از مظان خطر بپرهیزیم و فقها فتوا داده اند که به هنگام خطر و طوفان سوار کشتى شدن حرام است و اگر کسى از جاده خطرناکى برود نماز او تمام خواهد بود، زیرا سفر، سفر معصیت است; ولى با این حال اقدام ما براى پرهیز از خطر تنها اجل معلق را از ما دور مى سازد و اگر اجل حتمى فرا رسیده باشد هیچ راه فرارى ندارد تا آن اجل فرا نرسیده انسان محفوظ است و هنگامى که آن فرا رسید دفاع از آن امکان پذیر نیست. قرآن مجید در آیه ۱۵۴ سوره آل عمران درباره کسانى که (بعد از حادثه احد) گمان هاى نادرستى به خدا مى بردند و مى گفتند: اگر بنا بود ما پیروز شویم در اینجا کشته نمى شدیم مى فرماید: اى پیغمبر! به آنها بگو «(لَّوْ کُنْتُمْ فِى بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمْ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ); اگر شما در خانه هایتان هم بودید آنهایى که مقرر بود کشته شوند قطعاً به سوى قتلگاه خود بیرون مى آمدند ـ و به قتل مى رسیدند». بنابراین توجه به تقسیم اجل به حتمى و غیر حتمى پاسخى است براى سؤالاتى که پیرامون این کلام حکمت آمیز و روایات مشابه آن عنوان مى شود.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۵۸۱
حکمت ۱۹۰ نهج البلاغه ؛ معیار امامت (اعتقادى، معنوى)

حکمت ۱۹۰ نهج البلاغه ؛ معیار امامت (اعتقادى، معنوى)

وَا عَجَبَاهْ! أَ تَکُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ (لاتَکُونُ ِالصَّحَابَةِ وَ) الْقَرَابَةِ؟ قالَ الرَّضِیُ وَرُوِىَ لَهُ شِعْرٌ فی هذَا الْمَعْنى: فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورى مَلَکْتَ أُمُورَهُمْ *** فَکَیْفَ بِهذا وَالْمُشیرُونَ غُیَّبٌ وَإنْ کُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصیمَهُمْ *** وَغَیْرُکَ أوْلى بِالنَّبِیِّ وَأَقْرَبٌ

امام(علیه السلام) فرمود: عجبا! آیا خلافت با همنشینى پیامبر حاصل مى شود; ولى با همنشینى و خویشاوندى حاصل نمى گردد؟ مرحوم سید مى گوید: از آن حضرت شعرى در همین زمینه نقل شده است که (خطاب به خلیفه اوّل) مى گوید: اگر تو به سبب شورا مالک امور مردم شدى این چه شورایى است که طرف هاى مشورت (امثال من و جمعى از بنى هاشم و دیگران) غایب بودند؟ و اگر از طریق قرابت با پیامبر در برابر مخالفانت استدلال کردى دیگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پیامبر سزاواتر و نزدیک تر است.


شرح و تفسیر

عذر واهى براى تصدّى خلافت امام(علیه السلام) در این کلام پرمعنا به سراغ استدلال هاى باطل مدعیان خلافت رفته و مى فرماید: «عجبا! آیا خلافت با همنشینى پیامبر حاصل مى شود; ولى با همنشینى و خویشاوندى حاصل نمى گردد؟»; (وَاعَجَبَاهُ! أَتَکُونُ الخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَالْقَرَابَةِ؟). مرحوم سید رضى بعد از روایت این کلام مى گوید: «از آن حضرت شعرى در همین زمینه نقل شده است (خطاب به خلیفه اوّل) مى گوید: (اگر تو به سبب شورا مالک امور مردم شدى این چه شورایى است که طرف هاى مشورت (امثال من و جمعى از بنى هاشم و دیگران) غایب بودند؟ و اگر از طریق قرابت با پیامبر در برابر مخالفانت استدلال کردى دیگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پیامبر سزاواتر و نزدیک تر است». قالَ الرَّضِیُ وَرُوِىَ لَهُ شِعْرٌ فی هذَا الْمَعْنى: فَإِنْ کُنْتَ بِالشُّورى مَلَکْتَ أُمُورَهُمْ *** فَکَیْفَ بِهذا وَالْمُشیرُونَ غُیَّبٌ وَإنْ کُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصیمَهُمْ *** وَغَیْرُکَ أوْلى بِالنَّبِیِّ وَأَقْرَبٌ ابن ابى الحدید معتقد است که صدر این کلام (قسمت قبل از شعر) خطاب به عمر است و دو بیتى که در ذیل آن قرار دارد خطاب به ابوبکر است. (بسیارى دیگر از محققان نیز همین را پذیرفته اند) زیرا هنگامى که ابوبکر به عمر گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم عمر در پاسخ او چنین گفت: «أنْتَ صاحِبُ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله) فِى الْمَواطِنِ کُلِّها شِدَّتِها وَرَخائِها فَامْدُدْ أنْتَ یَدَکَ; تو همراه پیغمبر در همه جا بودى در حالات شدت و سختى و آسانى تو دستت را دراز کن تا من با تو بیعت کنم». على(علیه السلام) در پاسخ این سخن مى گوید: اگر مصاحبت با پیغمبر سبب شایستگى او براى خلافت مى شود کسى که همین مصاحبت را در طول عمر پیامبر اکرم (حتى پیش از این که ابوبکر اسلام بیاورد) داشته است و افزون بر آن از خویشاوندان نزدیک پیغمبر هم بوده شایسته تر است. سپس ابن ابى الحدید مى افزاید: اما آن دو بیت شعر خطاب به ابوبکر است، زیرا ابوبکر در برابر انصار در سقیفه استدلال کرده بود که ما عترت رسول الله هستیم (و به همین دلیل براى خلافت شایسته تر از دیگران هستیم). على(علیه السلام)در برابر این استدلال مى فرماید: اگر خویشاوندى تو به پیامبر دلیل شایستگى توست غیر تو از تو به پیغمبر نزدیک تر است. البته مى دانیم نه مصاحبت با رسول الله و نه خویشاوندى با آن حضرت هیچ یک براى خلافت و جانشین او کافى نیست، بلکه خلافت پیامبر مرهون شایستگى هاى علمى و اخلاقى فراوانى است که جز در على(علیه السلام) وجود نداشت; ولى از آنجا که آنها در برابر مخالفان خود به این گونه مسائل یعنى مصاحبت و قرابت استدلال کردند امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خواهد با سخن خودشان دلیلشان را باطل کند. نخستین بیت شعرى که سید رضى در ذیل این کلام پرمعنا به آن حضرت نسبت داده و در بسیارى از کتب تاریخ و شعر و ادب نقل شده است اشاره به داستان سقیفه است که به اصطلاح گروهى از صحابه به مشورت نشستند و ابوبکر را به خلافت منصوب نمودند در حالى که اگر منظور آنها شوراى صحابه پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بوده است اکثریت قاطع صحابه غایب بودند شورایى بود بسیار محدود و شتاب زده که با نقشه قبلى ترسیم شده بود. امام(علیه السلام) مى فرماید: به فرض این که خلافت نیاز به نص پیغمبر از سوى خداى متعال نداشته باشد و از طریق شورا انجام شود شوراى سقیفه هرگز صلاحیت براى این کار نداشت. بیت دوم اشاره به استدلالى است که عمر در برابر طایفه انصار داشت. آنها گفتند: ما براى خلافت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) شایسته تریم و به فرض که اصرار داشته باشید شما هم در خلافت سهیم باشید یک نفر از سوى ما و یک نفر از سوى شما امر خلافت را اداره کنند; ولى عمر براى عقب راندن گروه انصار گفت: کسى اولویت دارد که با پیغمبر(صلى الله علیه وآله) قرابت داشته باشد و ما قرابت و خویشاوندى با آن حضرت داریم نه شما. امام(علیه السلام) در برابر این سخن مى فرماید: اگر قرابت معیار اولویت باشد فرد دیگرى (اشاره به خود آن حضرت است) از ابوبکر بسیار نزدیک تر و اقرب است. امام(علیه السلام) در خطبه ۶۷ نیز به این معنا اشاره کرده مى فرماید: «آنها به شجره (درخت) استدلال کردند اما ثمره و میوه اش را ضایع نمودند; احتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَأضاعُوا الثَّمَرَةَ». درباره ماجراى پرغوغاى سقیفه بنى ساعده و حوادثى که در آن گذاشت و مطالب بسیار سؤال برانگیز که در آن بود به طور مشروح در جلد سوم از همین کتاب در ذیل خطبه ۶۷ (با استفاده از مدارک و منابع معروف اهل سنت)سخن گفتیم.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۲۴۷
حکمت ۱۴۴ نهج البلاغه ؛ تناسب بردبارى با مصیبتها (اخلاقى، معنوى)

حکمت ۱۴۴ نهج البلاغه ؛ تناسب بردبارى با مصیبتها (اخلاقى، معنوى)

یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِیبَةِ، وَمَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ.

امام(علیه السلام) فرمود: صبر و شکیبایى به اندازه مصیبت نازل مى شود و کسى که دستش را (به سبب بى تابى و ناشکرى) به هنگام مصیبت بر زانو زند اجر او ضایع مى گردد (و پاداشى در برابر مصیبت نخواهد داشت).


شرح و تفسیر

توازن صبر و معصیت امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به دو نکته اشاره مى کند. نخست توازن در میان صبر و مصیبت و سپس بر باد رفتن اجر انسان به خاطر بى تابى و جزع. مى فرماید: «صبر و شکیبایى به اندازه مصیبت نازل مى شود و کسى که دستش را (به عنوان بى تابى و ناشکرى) به هنگام مصیبت بر زانو زند اجر او ضایع مى گردد (و پاداشى در برابر مصیبت نخواهد داشت)»; (یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِیبَةِ، وَمَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ). شک نیست که در زندگى دنیا همیشه مشکلاتى بوده و خواهد بود. این طبیعت حیات دنیاست; ولى خداوندى که انسان را براى زندگى در این جهان آفریده نیروهایى در وجود او براى مقابله با مشکلات خلق کرده از جمله صبر و تحملى است که به انسان داده تا بتواند مصائب را برتابد. گاه دیده ایم مادرى که فرزند عزیزش را در جوانى از دست مى دهد، لحظات اول چنان بى تابى مى کند که گویى مى خواهد جان به جان آفرین تسلیم نماید; اما ساعات یا ایامى مى گذرد، کم کم آرامش بر وجود او مسلط مى شود; گویى نیرویى از درون او مى جوشد و با آن مصیبت بزرگ به مبارزه بر مى خیزد و تدریجاً آن را مهار مى کند و هر قدر مصیبت سنگین تر باشد این نیروى مقاومت که نامش صبر و شکیبایى است قوى تر است. البته افرادى هم پیدا مى شوند که بر خلاف این اصل کلى رشته صبر را از دست مى دهند; یا دست به خودکشى مى زنند و یا مرگ ناگهانى به زندگى آنها پایان مى دهد. این بیان امام(علیه السلام) در واقع مایه تسلى خاطر براى تمام مصیبت دیدگان است که وقتى با مصیبت روبرو مى شوند بى تابى نکنند و بدانند خدا صبر لازم را به آن ها مرحمت خواهد کرد. بعضى از مفسران نهج البلاغه تفسیرى براى این جمله ذکر کرده اند که به ظاهر مراد امام(علیه السلام) نیست و آن این که تلخى صبر همیشه به اندازه تلخى مصیبت است و این خود واقعیتى است. اما این که امام(علیه السلام) مى فرماید: کسى که دست خود را به هنگام مصیبت به زانو بزند اجر او ضایع مى گردد به سبب چیزى است که در روایات اسلامى آمده است که اگر انسان در مقابل مصیبت صبور و شکور باشد خداوند به او پاداش مى دهد و اگر ناشکرى و بى تابى و جزع کند اجر و پاداشى نخواهد داشت، چنان که در ضمن حکمت ۲۹۱ خواهد آمد که امام(علیه السلام) به هنگام تسلیت به «اشعث بن قیس» درباره مرگ فرزندش فرمود: «إنْ صَبَرْتَ جَرى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَأنْتَ مَأْجوُرٌ، وَاِنْ جَزِعْتَ جَرى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَأنْتَ مَأْزورٌ; اگر صبر کنى مقدّرات انجام مى شود و تو اجر و پاداش خواهى داشت و اگر بى تابى کنى باز هم مقدّرات انجام مى شود و تو گناه کار خواهى بود». این مطلب در بحارالانوار نیز با اندک تفاوتى از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است. البته گریه و عزادارى براى مرگ عزیزان در اسلام ممنوع نیست، زیرا سرچشمه هاى عاطفى دارد و اسلام هرگز با عواطف مردم مبارزه نکرده است. آنچه ممنوع است بى تابى و اظهار ناشکرى و حرکات و سخنانى است که دلیل بر شکایت از تقدیرات الهى باشد. حدیث معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به هنگام وفات فرزندش ابراهیم در کتب مختلف نقل شده نیز اشاره به همین معناست; هنگامى که خبر وفات فرزند به او رسید اشک در چشمان حضرت حلقه زد و سرازیر شد. شاید بعضى به آن حضرت ایراد کردند، فرمود: «تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَیَحْزَنُ الْقَلْبُ وَلا نَقُولُ ما یُسْخَطُ الرَّبُ; چشم مى گرید و قلب محزون مى شود اما چیزى که موجب خشم خدا شود نمى گویم».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۴۵۴
حکمت ۴۲ نهج الباغه ؛ بیمارى و پاک شدن گناهان (اخلاقى ، معنوى)

حکمت ۴۲ نهج الباغه ؛ بیمارى و پاک شدن گناهان (اخلاقى ، معنوى)

لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّة اعْتَلَّهَا: یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ، وَیَحُتُّهَا حَتَّ الاَْوْرَاقِ. وَإِنَّمَا الاَْجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ، وَالْعَمَلِ بِالاَْیْدِی وَالاَْقْدَامِ، وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَالسَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ.

امام(علیه السلام) هنگامى که یکى از یاران خود را بیمار مى بیند (ضمن احوال پرسى) به او مى فرماید: و پاکى باطن (نیز) داخل بهشت مى کند.

مرحوم سیّد رضى در ذیل این کلام حکمت آمیز نیاز به توضیح دیده و با عبارات شیوایى آن را شرح مى دهد و مى گوید: آنچه امام(علیه السلام) در اینجا فرموده راست و درست است; بیمارى اجر و پاداش ندارد، هر چند از قبیل امورى است که استحقاق عوض دارد (نه اجر و ثواب) زیرا انسان عوض را در مقابل کارهاى خداوند نسبت به بندگانش مانند بیمارى ها و مانند آن مستحق مى شود; اما اجر و ثواب، در مقابل فعل بندگان است، بنابراین بین این دو فرق است; فرقى که امام(علیه السلام) با آن علم نافذ و نظریه صائب خود به آن اشاره فرموده است; (قالَ الرَّضىُ: وَأقُولُ: صَدَقَ(علیه السلام)، إنَّ الْمَرَضَ لا أجْرَ فیهِ، لاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ قَبیلِ ما یُسْتَحِقُّ عَلَیْهِ الْعِوَضُ، لاِنَّ الْعِوَضَ یُسْتَحِقُّ عَلى ما کانَ فی مُقابِلَة فِعْلِ اللّهِ تَعالى بِالْعَبْدِ، مِنَ الاْلامِ وَالاْمْراضِ، وَما یَجْرى مَجْرى ذلِکَ. وَالاْجْرٌ وَالثَّوابُ یُسْتَحِقانِ عَلى ما کانَ فى مُقابِلَةِ فِعْلِ الْعَبْدِ، فَبَیْنَهُما فَرْقٌ قَدْ بَیَّنَهُ(علیه السلام)، کَما یَقْتَضیهِ عِلْمُهُ الثّاقِبُ وَرَأیُهُ الصّائِبُ).


شرح و تفسیر

بیمارى و ریزش گناهان مطابق این روایت، امام(علیه السلام) هنگامى که یکى از یاران خود را بیمار مى بیند (ضمن احوال پرسى) به او مى فرماید: «خداوند این درد و بیمارى تو را سبب ریزش گناهانت قرار داد»; (وَقَالَ(علیه السلام): لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّة اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ). این بشارت بزرگى بود که امام(علیه السلام) به آن یار بیمار داد که قطعا سبب شادى او شد، و فشار درد و بیمارى را براى او کاست و روحیه اى را که بیمار براى مبارزه با مرض باید پیدا کند در او دمید. مى دانیم درد و رنج ها و بلاها و حوادث ناگوار فلسفه ها متعددى دارد; یکى از آن فلسفه ها آمرزش گناهان است; یعنى خداوند مى خواهد بنده صالحش را که لغزشى داشته در همین دنیا پاک کند تا حساب او به قیامت نیفتد. اضافه بر این، انسان در حال بیمارى توجه خاصى به خدا پیدا مى کند و گاه به یاد مرگ مى افتد و از گناهان خود توبه مى کند و همین بیدارى و آگاهى و توبه نیز سبب دیگرى براى ریزش گناهان اوست. قرآن مجید در آیه ۱۲ سوره یونس مى فرماید: «(وَإِذا مَسَّ الاِْنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً); هنگامى که به انسان زیان (و ناراحتى و بیمارى) برسد ما را (در هر حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى خواند»، هر چند براى بعضى این بیدارى موقتى است و با تغییر احوال و اوضاع و برطرف شدن آن ناراحتى به حال سابق باز مى گردند، همان گونه که قرآن در ادامه این آیه مى فرماید: «(فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَّمْ یَدْعُنا إِلَى ضُرّ مَسَّهُ); اما هنگامى که ناراحتى او را برطرف ساختیم چنان مى رود که گویى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسیده بود نخوانده است». آن گاه امام راز این نکته را که چرا فرمود: بیمارى سبب سقوط گناهان است و نفرمود: پاداش و اجر دارد، بیان مى کند و مى فرماید: «زیرا بیمارى پاداشى در آن نیست; ولى گناهان را مى ریزد، همچون ریزش برگ درختان»; (فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِیهِ، وَلَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ، وَیَحُتُّهَا حَتَّ الاَْوْرَاقِ). «حطّ» به معناى هرگونه ریزش و پایین آوردن است و «حتّ» در اصل به معناى ریزش برگ از درختان است. سپس براى توضیح بیشتر مى فرماید: «اجر و پاداش، تنها در گفتار به زبان و عمل با دست و پاست»; (وَإِنَّمَا الاَْجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ، وَالْعَمَلِ بِالاَْیْدِی وَالاَْقْدَامِ). روشن است که پاداش مربوط به عمل است; خواه با زبان انجام گیرد و یا با اعضاى بدن انسان; ولى یک بیمارى ناخواسته که به انسان عارض مى شود کارى نیست که او انجام داده باشد تا خداوند اجر و پاداشى براى او قرار دهد. البته اگر این بیمارى بر اثر اعمال و طاعاتى باشد; مثلا سرباز مجاهدى که به سوى میدان جنگ مى رود، خسته و ناتوان و بیمار گردد این بیمارى که زاییده اطاعات اوست ممکن است اجر داشته باشد، همان طور که قرآن درباره مجاهدان فى سبیل الله مى فرماید: «(ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ... إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ); این به خاطر آن است که هیچ تشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا به آنها نمى رسد... مگر این که به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود». آن گاه امام(علیه السلام) در پایان این سخن مى افزاید: «خداوند سبحان کسانى را از بندگانش که بخواهد (و لایق بداند)، به موجب صدق نیت و پاکى باطن داخل بهشت مى کند»; (وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَالسَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ). اشاره به این که خداوند به نیت خوب و اراده اعمال صالح به انسان پاداش مى دهد، زیرا نیت و اراده، عملى است باطنى که در بسیارى از روایات براى آن پاداش ذکر شده است. سریره صالح و باطن نیکو نیز مولود اعمال صالحى است که در گذشته انجام داده و آن هم داراى پاداش نیک است. گاه کسانى هستند که تصمیم بر کارهاى نیک گسترده اى دارند; ولى دستشان به جایى نمى رسد و یا در سایه خودسازى داراى سریره صالحه شده اند. خداوند به لطف و کرمش، این گونه افراد را وارد بهشت مى کند. مرحوم سیّد رضى در ذیل این کلام حکمت آمیز (گویا نیاز به توضیح دیده و با عبارات شیوایى آن را شرح مى دهد و) مى گوید: «آنچه امام(علیه السلام) فرموده راست و درست است; بیمارى اجر و پاداش ندارد، چرا که از قبیل امورى است که استحقاق عوض دارد (نه اجر و ثواب) زیرا عوض و پاداش را انسان در مقابل کارهاى خداوند نسبت به بندگانش مانند بیمارى ها و مانند آن مستحق مى شود; اما اجر و ثواب، در مقابل فعل بندگان است، بنابراین بین این دو فرق است; فرقى که امام با آن علم نافذ و نظریه صائب خود به آن اشاره فرموده است»; (قالَ الرَّضىُ: وَأقُولُ: صَدَقَ(علیه السلام)، إنَّ الْمَرَضَ لا أجْرَ فیهِ، لاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ قَبیلِ ما یُسْتَحِقُّ عَلَیْهِ الْعِوَضُ، لاِنَّ الْعِوَضَ یُسْتَحِقُّ عَلى ما کانَ فی مُقابِلَة فِعْلِ اللّهِ تَعالى بِالْعَبْدِ، مِنَ الاْلامِ وَالاْمْراضِ، وَما یَجْرى مَجْرى ذلِکَ، وَالاْجْرٌ وَالثَّوابُ یُسْتَحِقانِ عَلى ما کانَ فى مُقابِلَةِ فِعْلِ الْعَبْدِ، فَبَیْنَهُما فَرْقٌ قَدْ بَیَّنَهُ(علیه السلام)، کَما یَقْتَضیهِ عِلْمُهُ الثّاقِبُ وَرَأیُهُ الصّائِبُ). در واقع مرحوم سیّد رضى به نکته تازه اى اشاره مى کند و آن فرق میان عوض با اجر و پاداش است; یکى را مربوط به فعل خدا مى داند و دیگرى را مربوط به فعل بندگان خدا. این شبیه چیزى است که متکلمان در علم کلام گفته اند که خداوند حکیم اگر گروهى را گرفتار آفات و بلاها مى کند حکمتش ایجاب مى کند که در برابر آن عوضى به آنها بدهد وگرنه با حکمت خدا سازگار نیست. آنچه در کلام حکمت آمیز بالا آمد بیان یکى از آثار بیمارى است در حالى که در حدیث پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دو اثر دیگر نیز براى بیمارى ذکر شده است آنجا که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در عیادت سلمان فارسى فرمود: «یَا سَلْمَانُ إِنَّ لَکَ فِی عِلَّتِکَ إِذَا اعْتَلَلْتَ ثَلاَثَ خِصَال أَنْتَ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى بِذِکْر وَدُعَاؤُکَ فِیهَا مُسْتَجَابٌ وَلاَ تَدَعُ الْعِلَّةُ عَلَیْکَ ذَنْباً إِلاَّ حَطَّتْهُ; اى سلمان براى تو به هنگام بیمارى سه فایده (بزرگ است) تو به یاد خدا مى افتى و دعاى تو در این حالت مستجاب است و بیمارى هیچ گناهى بر تو نمى گذارد مگر این که آن را فرو مى ریزد». بدیهى است انسان در مشکلات بیش از هر زمان دیگر به یاد خداست مخصوصاً در حال بیمارى که افزون بر یاد خدا به فکر مرگ و معاد و قیامت نیز مى افتد و از گناهان خود توبه مى کند و سعى دارد مسیر زندگى نادرست خویش را اصلاح کند و روشن است که در چنین حالتى دعا به استجابت مقرون تر است. مجموعه این جهات سبب مى شود که گناهان انسان به سبب بیمارى فرو بریزد. این نکته نیز شایان توجه است که در بعضى از روایات اجر و ثواب هایى براى بیمارى ذکر شده که منظور از آن همان فرو ریختن گناهان و یا تفضلات الهى به بیماران با ایمانى است که تقصیرى در ابتلاى به بیمارى نداشتند. از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که عباداتى که انسان در حالت سلامت انجام مى داد اگر بر اثر بیمارى ترک شود خداوند از باب تفضل ثواب آنها را براى او مى نویسد. نکته یک داستان آموزنده در کتاب صفین نصر بن مزاحم چنین نقل شده است هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) از صفین باز مى گشت و گروهى همراه او بودند به «نخیله» (اردوگاهى نزدیک کوفه) رسیدند و خانه هاى کوفه از دور نمایان بود. امام پیرمردى را دید که در سایه دیوارى نشسته و آثار بیمارى در چهره اش نمایان است. به او فرمود: چرا چهره تو را این گونه درهم و منقلب مى بینم؟ آیا از بیمارى است؟ عرض کرد: آرى. فرمود: شاید از این بیمارى ناراحت شده باشى؟ عرض کرد: دوست نمى داشتم که چنین بیمارى اى به من عارض شود. فرمود: آیا این بیمارى را تقدیر نیک الهى نمى دانى؟ عرض کرد: آرى مى دانم. امام(علیه السلام) فرمود: بشارت باد بر تو به رحمت پروردگار و آمرزش گناهانت. سپس فرمود: نامت چیست؟ عرض کرد: صالح بن سلیم فرمود: از کدام قبیله؟ عرض کرد: اصل من از «سلامان بن طىّ» و زندگى من در کنار «بنى سلیم بن منصور» است. امام(علیه السلام) فرمود: سبحان الله چه اسم خوبى تو دارى و چه نام خوبى پدرت دارد و چه اسم خوبى قبیله ات. (تمام آنها سلامت است و صلاح). آن گاه امام(علیه السلام) از او سؤال کرد: تو در میدان صفین با ما بودى؟ عرض کرد: والله نبودم ولى دلم مى خواست شرکت مى کردم! این بیمارى و آتش سوزان تب مرا باز داشت. امام(علیه السلام) آیه شریفه (لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى...). را تلاوت فرمود که دلیل بر معذور بودن این گونه افراد از شرکت در میدان جهاد است. سپس فرمود: بگو ببینم مردم درباره آنچه میان ما و اهل شام اتفاق افتاد چه مى گویند؟ عرض کرد: گروهى خوشحال اند (که این جنگ به نتیجه نهایى منتهى نشد) آنها افراد نادان و کودنى هستند; ولى گروهى دیگر تأسف مى خورند و آنها خیرخواهان تو در برابر مردم اند. آن مرد مى خواست از خدمت امام مرخص شود که امام به او فرمود: «صَدَقْتَ جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِک...; راست گفتى خداوند این بیمارى تو را سبب ریزش گناهان تو قرار داد... (تا پایان عبارتى که در بالا آمد)».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۳۳۸
حکمت ۳۹ نهج الباغه ؛ جایگاه واجبات و مستحبات (عبادت ، معنوى)

حکمت ۳۹ نهج الباغه ؛ جایگاه واجبات و مستحبات (عبادت ، معنوى)

لاَ قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ.
امام(علیه السلام) فرمود: هرگاه کارهاى مستحب به واجبات زیان برساند موجب قرب به خدا نمى شود.


شرح و تفسیر

مستحبّات بى ارزش امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه مى فرماید: «کارهاى مستحب اگر به واجبات زیان برساند موجب قرب به خدا نمى شود»; (لاَ قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ). روشن ترین تفسیرى که براى این گفتار حکیمانه امام(علیه السلام) به نظر مى رسد این است که هرگاه کارهاى مستحب ضررى به واجبات بزند ارزش آن کاسته مى شود و ثواب آن کم مى گردد، مثل این که کسى از سر شب تا بعد از نیمه شب مشغول عزادارى باشد ولى خواب بماند و نماز صبح او قضا شود. همه مى گویند آن مستحبى که به این فریضه لطمه زد کم ارزش است. یا این که به سراغ کارهاى خیر و کمک به مستمندان برود; ولى در اداى دیون خود و یا حج واجب کوتاهى کند. دلیل آن هم روشن است فرائض و واجبات مصالحى دارد که اگر ترک شود به انسان لطمه جدّى مى زند در حالى که مستحبّات چنین نیست و به این مى ماند که کسى داروى اصلى درد خود را رها کرده و به داروهاى اضافى و غیر ضرورى بپردازد. در حدیثى که در غررالحکم از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده مى خوانیم: «یَسْتَدَّلُ عَلى إدْبارِ الدُّوَلِ بِأرْبَع تَضییعِ الاُْصُولِ وَ التَمَسُّکِ بِالْفُرُوعِ وَتَقْدیمِ الاْراذِلِ وَتَأخیرِ الاْفاضِلِ; چهار چیز است که دلیل بر سقوط دولت ها مى شود: ضایع ساختن اصول، و چسبیدن به فروع و مقدم داشتن اراذل و مؤخر داشتن افاضل». تفسیر دیگرى که براى این گفتار حکیمانه است این که در بعضى از عبادات اگر واجبات را رها کنند و به مستحبات بپردازند مستحب اساساً باطل است; مانند کسى که روزه قضاى واجب بر اوست اگر روزه مستحب بگیرد از اساس باطل است و یا این که حج واجب را رها کند و به سراغ حج مستحب برود که به عقیده جمعى حج مستحب او باطل است. احتمال سوم نیز در تفسیر این سخن این است که اشاره به مسئله ضدین که در علم اصول آمده باشد، زیرا جمعى معتقدند که امر به شى نهى از ضدّ خاص آن مى کند و بر این اساس معتقدند کسى که بدهکارى فورى داشته باشد اگر در وسعت وقت نماز بخواند نماز او باطل است، زیرا انجام نماز در وسعت وقت به واجب فورى لطمه زده و چون امر به شى نهى از ضد مى کند این نماز قابل تقرب نیست و باطل است; ولى اخیراً محققان این مطلب را نپذیرفته اند و امر به شى را سبب نهى از ضد خاص نمى دانند. البته جمع میان همه این تفسیرها نیز منعى ندارد; ولى مناسب تر همان تفسیر اوّل است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۹۴۰
حکمت ۱۳۶ نهج البلاغه ؛ فلسفه احکام الهى (اخلاقى، معنوى)

حکمت ۱۳۶ نهج البلاغه ؛ فلسفه احکام الهى (اخلاقى، معنوى)

الصَّلاَةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیّ، وَالْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیف. وَلِکُلِّ شَیْء زَکَاةٌ، وَزَکَاةُ الْبَدَنِ الصِّیَامُ، وَجِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ.

امام(علیه السلام) فرمود: نماز وسیله تقرب هر پرهیزگارى است و حج، جهاد هر ضعیف، و براى هر چیز زکاتى است و زکات بدن روزه است و جهاد زن شوهردارى شایسته اوست.


شرح و تفسیر

بهترین وسیله قرب به خدا امام(علیه السلام) در این کلام نورانى اش به فلسفه و آثار چند حکم از احکام مهم الهى اشاره فرموده که به صورت بسیار گسترده تر در حکمت ۲۵۲ نیز آمده است. مى فرماید: «نماز موجب تقرب هر پرهیزگار و حج جهاد هر ضعیف است و براى هر چیز زکاتى است و زکات بدن روزه است و جهاد زن شوهردارى شایسته اوست»; (الصَّلاَةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیّ، وَالْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیف. وَلِکُلِّ شَیْء زَکَاةٌ، وَزَکَاةُ الْبَدَنِ الصِّیَامُ، وَجِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ). شک نیست که نماز بهترین وسیله تقرب به پروردگار است که از آن در روایات به معراج مؤمن تعبیر شده است که تعبیرى بسیار گویا و رسا در تأثیر نماز براى قرب الى الله است; ولى امام(علیه السلام) شرط آن را تقوا شمرده تقوایى که سبب مى شود انسان با بال و پر نماز به آسمان ها و ملکوت پروردگار پرواز کند. همان گونه که در قرآن مجید در داستان قربانى فرزندان آدم(علیه السلام) آمده است: «(إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ); خداوند تنها، (قربانى را) از پرهیزگاران مى پذیرد». «قربان» به چیزى گفته مى شود که به وسیله آن تقرب مى جویند; خواه این وسیله، عبادتى از عبادات مانند نماز و روزه و حج باشد یا گوسفندان و سایر حیوانات قربانى یا صدقه اى در راه خدا. بعضى گفته اند «قربان» مصدر از ماده «قُرب» است ولى با توجه به این که در محل کلام ما معناى وصفى دارد (چیزى که مایه قرب مى شود) باید پذیرفت که مصدرى است که به معناى وصفى به کار رفته است. اما این که در مورد حج آن را جهاد هر ضعیفى شمرده ازاین رو است که حج هم جهاد با نفس است و هم آثار جهاد با دشمن را دارد، زیرا مایه وحدت میان مسلمانان و اتحاد صفوف آنها مى شود و پشت دشمن را مى لرزاند، بنابراین افرادى که توان حضور در میدان جهاد با دشمن را ندارند با حضور در مناسک حج به بخشى از فلسفه جهاد با دشمن فعلیت مى بخشند و حتى جوانانى که در حج شرکت مى کنند با تحمل مشقات حج و گاه پیاده روى هاى طولانى و محرومیت از خواب و استراحت، براى میدان جهاد تمرین مى کنند. امام در مورد روزه مى فرماید: زکات بدن است، زیرا روزه چیزى از بدن مى کاهد; ولى بر برکات آن مى افزاید همان گونه که زکات مال ظاهرا چیزى از آن مى کاهد; اما برکات غیر قابل انکارى دارد. در جهان نباتات نیز این موضوع در مورد بسیارى از درختان عملى مى شود که شاخه هاى زیادى از آن را مى برند ولى بعداً درخت نمو فوق العاده اى پیدا مى کند. به گفته شاعر: زکات مال به در کن که شاخه رَز را *** چون باغبان ببُرد بیشتر دهد انگور! امام(علیه السلام) مى فرماید: جهاد زن شوهردارى شایسته است به سبب آن که در میدان جهاد مشکلات فراوانى است: هم بذل مال است (در زمانى که مجاهدان هزینه هاى خود را از سلاح و مرکب و غذا مى پرداختند) و هم بذل جان و هم جدایى از زن و فرزند و بستگان و در بسیارى از موارد، جراحات سخت جسمى. زن ها نیز هنگامى که در برابر مشکلات خانه دارى و گاه اعتراضات و زخم زبان هاى شوهر قرار مى گیرند اگر تحمل و بردبارى نشان دهند جهاد مهمى را انجام داده اند. «اصبغ بن نباته» که از یاران خاص على(علیه السلام) است از آن حضرت نقل مى کند که فرمود: «کَتَبَ اللهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى یُقْتَلَ فی سَبیلِ اللهِ وَجِهادُ الْمَرْأَةِ أنْ تَصْبِرَ عَلى ما رَأى مِنْ أذى زَوْجِها وَغَیْرَتِهِ; خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرده است. جهاد مرد در این است که مال و جان خود را انفاق کند تا آنجا که در راه خدا شهید شود و جهاد زن در این است که در برابر آزارى که از شوهرش مى بیند و در برابر تعصب ها و حساسیت هاى او صبر پیشه کند». در حدیث دیگرى که در کتاب در المنثورِ «سیوطى» آمده است مى خوانیم که «اسماء» از طائفه انصار نزد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمد در حالى که پیامبر در میان اصحابش نشسته بود. عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت باد من به عنوان نماینده زنان خدمت شما آمده ام. جانم به فدایت باد بدان هیچ زنى در شرق و غرب نیست که آمدن مرا نزد تو شنیده باشد مگر این که او هم همین رأى و نظر مرا دارد. خداوند تو را به حق به سوى مردان و زنان مبعوث کرده ما به تو و خدایى که تو را فرستاده ایمان آورده ایم; ولى ما زنان در حقیقت در محاصره و گرفتار محرومیت هایى هستیم: باید در خانه بنشینیم و خواسته هاى مردان را به جاى آوریم، فرزندان شما را متولد مى سازیم و شما گروه مردان بر ما برترى پیدا کرده اید در جمعه و جماعات و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج بعد از حج و از همه اینها بالاتر جهاد در راه خداست. هنگامى که یکى از شما به عنوان حج یا عمره یا شرکت در جهاد خارج مى شود ما اموالتان را حفظ مى کنیم، براى شما لباس مى بافیم و اولاد شما را پرورش مى دهیم. اى رسول خدا! در چه پاداشى با شما شریک هستیم؟ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) با تمام صورت به سوى اصحابش برگشت سپس فرمود: سخن این زن را شنیدید؟ هرگز بهتر از این سؤال در امر دین از کسى شنیده اید؟ همگى عرض کردند: اى رسول خدا! ما باور نمى کردیم زنى به چنین مطالبى برسد (و چنین سخن بگوید) آن گاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) رو به او کرد و فرمود: «اِنْصَرِفی أیَّتُهَا الْمَرْاَةَ وَأعْلَمِی مَنْ خَلْفَکَ مِنَ النِّساءِ أنَّ حُسْنَ تَبَعُّلِ إحداکُنَّ لِزَوْجِها وَطَلَبَها مَرْضاتَهُ وَاتِّباعَها مُوافَقَتَهُ یَعْدِلُ ذلِکَ کُلِّهِ; بانو برگرد و به زنانى که پشت سر تو هستند (و از طرف آنها آمده اى) اعلام کن که شوهردارى یکى از شما به صورت شایسته و به دست آوردن خشنودى او و پیروى از موافقتش معادل تمام این اعمال خیر است». «فَأدْبَرَتِ الْمَرْأَةُ وَهِىَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ اسْتِبْشاراً; آن زن باز گشت و از روى شادى تکبیر و لا اله الا الله مى گفت». نکته: فلسفه احکام به یقین تمام احکام الهى فلسفه و حکمت هایى دارد که به ما باز مى گردد. خداوند حکیم است; نه بى حساب به چیزى فرمان مى دهد و نه بى دلیل از چیزى نهى مى کند و از آنجا که او هستى کامل و بى عیب و نقص است، فلسفه هاى این احکام به ذات پاکش بر نمى گردد، بلکه همگى براى تربیت نفوس انسان هاست. این مطلبى است که هر کس کمترین توجهى به حکیم بودن خداوند داشته باشد آن را درک مى کند; ولى با نهایت تأسف جمعى در میان مسلمانان پیدا شده اند که تبعیت احکام را از مصالح و مفاسد و حسن و قبح زیر سؤال برده اند و این در حالى است که هم در قرآن مجید و هم در روایات اسلامى به طور گسترده اشاره به فلسفه بسیارى از احکام شده است و این نشان مى دهد که ما حق داریم از فلسفه احکام جستجو کنیم که در کلام حکیمانه بالا به بخشى از آن اشاره شده است و فایده مهم آن تشویق همه مکلفان به اطاعت از این احکامِ داراى چنین فوائد بزرگى است; درست مثل این که طبیب آثار شفابخش داروهاى خود را براى بیمارش شرح دهد تا او را تشویق سازد از دل و جان به نسخه اش عمل کند. شرح بیشتر درباره این مطلب را ذیل حکمت ۲۵۲ خواهیم داد إن شاءالله، و در ذیل خطبه ۱۱۰ نیز بحث مبسوطى در این زمینه بیان داشتیم. همچنین در کتاب دائرة المعارف فقه مقارن در جلد اول بحث بسیار مشروحى در این زمینه آورده ایم.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۷۶۴
حکمت ۸۸ نهج الباغه ؛ دو عامل ایمنى مسلمین (اخلاقى ، معنوى)

حکمت ۸۸ نهج الباغه ؛ دو عامل ایمنى مسلمین (اخلاقى ، معنوى)

وَحَکَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیّ الْبَاقِرُ(علیهما السلام) أَنَّهُ قَالَ: کَانَ فِی الاَْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَکُمُ الاْخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ: أَمَّا الاَْمَانُ الَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) وَأَمَّا الاَْمَانُ الْبَاقِی فَالاِْسْتِغْفَارُ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ. (قالَ الرَّضىُ: وَهذا مِنْ مَحاسِنِ الاْسْتِخْراجِ وَلَطائِفِ الاْسْتِنْباطِ).
ابوجعفر محمد بن على الباقر(علیهما السلام) از آن حضرت نقل کرده است که فرمود: «در زمین دو امان (دو وسیله نجات) از عذاب الهى بود که یکى از آنها برداشته شد دومى را دریابید و به آن چنگ زنید; اما امانى که برداشته شد وجود رسول الله(صلى الله علیه وآله) بود (که خداوند به برکت وجود او هرگز عذابى بر این امت نازل نکرد، ولى او از میان ما رفت) و امانى که باقى مانده «استغفار» است، همان گونه که خداوند متعال مى فرماید: «تا تو در میان آنها هستى خداوند آنان را عذاب نمى کند و تا آنان نیز از گناهان خود استغفار مى کنند، خداوند عذابشان نخواهد کرد». به گفته مرحوم سیّد رضى: «این استنباط امام یک نمونه از بهترین استفاده ها و لطیف ترین استنباط ها از آیات قرآن کریم است».


شرح و تفسیر

دو امان از عذاب الهى مرحوم سیّد رضى این گفتار حکیمانه امیر مؤمنان على(علیه السلام) را به توسط فرزندزاده گرامى اش امام باقر(علیه السلام) نقل کرده مى گوید: ابو جعفر محمد بن على الباقر(علیهما السلام) از آن حضرت چنین نقل کرده است که فرمود: «در زمین دو امان و وسیله نجات از عذاب الهى بود که یکى از آنها برداشته شد دومى را دریابید و به آن چنگ زنید»; (وَحَکَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیّ الْبَاقِرُ(علیهما السلام) أَنَّهُ قَالَ کَانَ فِی الاَْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَکُمُ الاْخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ). آنگاه امام(علیه السلام) به شرح این دو بر اساس استنباطى که از یکى از آیات قرآن مجید کرده مى پردازد و مى فرماید: «اما امانى که برداشته شد وجود رسول الله(صلى الله علیه وآله)بود (که خداوند به برکت وجود او هرگز عذابى بر این امت نازل نکرد; ولى او از میان ما رفت) و امانى که باقى مانده استغفار است، همان گونه که خداوند متعال مى فرماید: «تا تو در میان آنها هستى خداوند آنها را عذاب نمى کند و تا آنان نیز از گناهان خود استغفار مى کنند خداوند عذابشان نخواهد کرد»; (أَمَّا الاَْمَانُ الَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله)، وَأَمَّا الاَْمَانُ الْبَاقِی فَالاِْسْتِغْفَارُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ). به گفته مرحوم سیّد رضى «این استنباط امام یک نمونه از بهترین استفاده ها و لطیف ترین استنباط ها از آیات قرآن کریم است»; (قالَ الرَّضىُ: وَهذا مِنْ مَحاسِنِ الاْسْتِخْراجِ وَلَطائِفِ الاْسْتِنْباطِ). هنگامى که به عقل و خرد خویش رجوع کنیم نیز آنچه را که در این آیه مبارکه آمده و استنباطى را که امام(علیه السلام) از آن کرده درمى یابیم. پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مطابق آیه شریفه (وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ) رحمتى براى تمام جهانیان بود چگونه ممکن است این کانون رحمت الهى در میان امت باشد و خدا آنها را عذاب کند. از سویى دیگر، استغفار یکى از وسایل جلب رحمت خداست، زیرا خودش بندگان را دعوت به استغفار کرده و وعده غفران و آمرزش داده و فرمود: «(قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ); اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپیش گرفته اید و مرتکب گناهان شده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید، چرا که او همه گناهان (توبه کنندگان) را به یقین او آمرزنده مهربان است». بنابراین بعد از رحلت پیغمبر خدا و رفتن آن حضرت به دیار باقى مسلمانان مى توانند خود را به وسیله توبه و انابه و استغفار از عذاب الهى مصون دارند و امام(علیه السلام) با استنباطى که در بالا آمد راه را به آنها نشان داده و بر آن تأکید ورزیده است. ایشان نه تنها مى توانند از عذاب الهى در امام بمانند بلکه با استغفار درهاى رحمت و نعمت و سعادت را مى توانند به روى خود بگشایند. همان گونه که در سوره «نوح» آمده است: «(اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَبَنِینَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهارا); من به آنها گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید او بسیار آمرزنده است تا باران هاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد». مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: ضمیر در «لِیُعَذِّبَهُمْ» به اهل مکه بر مى گردد و منظور از «استغفار» در این آیه ترک شرک و روى آوردن به اسلام است، بنابراین معناى آیه این است که «خداوند اهل مکه را مادامى که پیغمبر در میان آنهاست عذاب نمى کند و بعد از او نیز اگر ایمان به رسالت آن حضرت بیاورند مجازات نخواهد کرد». به نظر مى رسد که مرحوم مغنیه مفهوم آیه را محدود کرده است، زیرا ظاهر آیه با توجه به این که ـ در سوره «انفال» که از سوره هایى است که در مدینه نازل گردیده وجود دارد ـ همه مسلمانان را شامل مى شود نه فقط اهل مکه را همچنین استغفار نیز معناى وسیعى دارد که هم گناه شرک و هم گناهان دیگر را در بر مى گیرد و مى دانیم بسیارى از عذاب هاى اقوام پیشین به سبب گناهانى بود که غیر از شرک انجام مى دادند; مانند عذاب قوم لوط. بنابراین، آیه مفهوم وسیعى دارد که همه مسلمانان در هر زمان را شامل مى شود و استغفار نیز هرگونه توبه از گناه است. قابل توجه این که در آیه بعد از این آیه در سوره «انفال» مى خوانیم: «(وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ); چرا خدا آنها را مجازات نکند با این که آنها (مؤمنان را از عبادت کردن در کنار) مسجدالحرام جلوگیرى مى کنند در حالى که آنها سرپرست آن نیستند; سرپرست آن فقط پرهیزگارانند; ولى بیشتر آنها نمى دانند». بعضى ـ مانند ابن ابى الحدید ـ چنین پنداشته اند که این آیه در سال حدیبیه (سال ششم) که کفار مکه پیغمبر را از زیارت خانه خدا باز داشتند نازل شده و بعداً به هنگام جمع آورى قرآن و ترتیب آن به وسیله اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله) در اینجا جاى داده شده است. در حالى که این سخن از دو جهت اشتباه است: اولاً جلوگیرى مشرکان از زیارت مسلمانان نسبت به خانه خدا تنها در سال حدیبیه نبود پیش از این نیز چنین بود و ثانیاً قرآن در زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به صورت کنونى جمع آورى شد و اصحاب بر رسول الله(صلى الله علیه وآله) خواندند.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۷۵
حکمت ۸۷ نهج الباغه ؛ ارزش استغفار (طلب بخشش از خدا) (اخلاقى، معنوى)

حکمت ۸۷ نهج الباغه ؛ ارزش استغفار (طلب بخشش از خدا) (اخلاقى، معنوى)

عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِْسْتِغْفَارُ.
امام(علیه السلام) فرمود: در شگفتم از کسى که نومید مى شود در حالى که استغفار با اوست.


شرح و تفسیر

نومیدى چرا؟ امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه خود راه امیدوارى را به روى همه گنهکاران گشوده است مى فرماید: «در شگفتم از کسى که نومید مى شود در حالى که استغفار با اوست»; (عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِْسْتِغْفَارُ). اشاره به این که خداوند درهاى توبه و استغفار را به روى بندگانش گشوده و آنها را به رحمت خود امیدوار ساخته است و فرمود: «(قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ); اى بندگانى که راه اسراف به خود را درپیش گرفته اید و مرتکب گناهان شده اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید، چرا که او همه گناهان (توبه کنندگان) را به یقین او آمرزنده مهربان است». «یَقْنَطُ» از ماده «قُنوط» به معناى ناامیدى است و مى دانیم یأس از رحمت خدا بالاترین گناهان است، زیرا کسى که از رحمت حق مأیوس شود از هیچ گناهى إبایى ندارد، چون مى گوید: آب از سر من گذشته و من غرق شده ام چه یک قامت چه صد قامت. نومیدى خطرناک ترین راه نفوذ شیطان در دل آدمى است که او را آلوده هر گونه گناه مى کند، لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که لقمان به فرزندش چنین مى گفت: «خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خِیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَیْنِ لَعَذَّبَکَ وَارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ لَرَحِمَک; از خداوند آن گونه بترس که اگر تمام عبادات و اعمال نیک جن و انس را انجام داده باشى امکان دارد به سبب لغزشى تو را مجازات کند و آن قدر به رحمت خدا امیدوار باشد که اگر تمام گناه جن و انس را کرده باشى امکان دارد تو را (به موجب توبه واستغفار و امر خیرى) رحمت کند». قرآن مجید نیز با صراحت مى گوید: «(إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ); از رحمت خدا تنها کافران مأیوس مى شوند». شایان توجه است که ابن ابى الحدید در شرح این کلام سخنى با نظر موافق از ربیع بن خثعم نقل مى کند که بسیار نادرست به نظر مى رسد و آن اینکه او مى گفت: هیچ کس نگوید: «أسْتَغْفِرُ اللّهِ وَ أتُوبُ إلَیْهِ» چرا که ممکن است دروغ و گناه باشد اگر به آن عمل نکند، و به جاى آن بگوید: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَتُبْ عَلَىَّ» (خدایا مرا ببخش و به سوى من باز گرد (و رحمت خود را فرو فرست). این سخن با تعبیرات زیادى که به عنوان استغفار در دعاها وارد شده سازگار نیست. اضافه بر این در قرآن امر به استغفار شده از جمله در داستان نوح مى خوانیم: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً) و در آیات متعدد دیگرى نیز همین تعبیر دیده مى شود. گویى ربیع بن خثعم آشنایى چندانى با این آیات قرآنى نداشته است. افزون بر این، اگر انسان واقعاً به سوى خدا باز نگردد و از او طلب غفران نکند چگونه ممکن است خداوند به سوى او برگردد و او را مشمول رحمت کند؟ آیا مى توان گفت: خدایا! ما گناه را ادامه مى دهیم اما تو ما را ببخش! ما از تو دور مى شویم ولى تو به ما نزدیک شو؟! چه گفتار بى اساسى! کوتاه سخن اینکه هیچ گونه تفاوتى میان «أسْتَغْفِرُ اللّه» و «أللّهُمَّ اغْفِر لى» نیست.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۲۵
حکمت ۱۳۰ نهج البلاغه ؛ توجه به فنا پذیرى دنیا (اخلاقى، معنوى)

حکمت ۱۳۰ نهج البلاغه ؛ توجه به فنا پذیرى دنیا (اخلاقى، معنوى)

وَقَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْکُوفَةِ : یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ، وَالْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ، وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَنَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ. أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَأَمَّا الاَْزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَأَمَّا الاَْمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ : أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلاَمِ لاََخْبَرُوکُمْ أَنَّ (خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى).

امام علیه السلام از میدان (پرغوغا و مملو از تأسف) صفین باز گشته بود، به کنار قبرستانى که پشت دروازه کوفه بود رسید (رو به سوى آنها کرده) فرمود : اى ساکنان خانه‌هاى وحشتناک و سرزمین‌هاى خالى و قبرهاى تاریک! اى خاک‌نشینان! اى غریبان! اى تنهایان! و اى وحشت‌زدگان! شما در این راه پیشگام ما بودید و ما نیز به دنبال شما خواهیم آمد؛ اما خانه‌هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان (اگر جوان بودند) به نکاح دیگران درآمدند و اموالتان (در میان ورثه)تقسیم شد. اینها خبرهایى است که نزد ماست، نزد شما چه خبر؟ سپس امام علیه السلام رو به‌سوى اصحاب و یاران کرد و فرمود : آگاه باشید اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده مى‌شد به شما خبر مى‌دادند که بهترین زاد و توشه (براى سفر آخرت) تقوا و پرهیزگارى است».


شرح و تفسیر

گفتگوى امام(علیه السلام) با ارواح مردگان این سخن را امام(علیه السلام) زمانى بیان فرمود که از میدان (پرغوغا و مملو از تأسف) صفین باز گشته و به کنار قبرستانى که پشت دروازه کوفه بود رسیده بود: (وَقَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْکُوفَةِ). امام(علیه السلام) اموات آن گورستان را با پنج خطاب تکان دهنده بیدارگر مخاطب ساخت فرمود: «اى ساکنان خانه هاى وحشتناک و سرزمین هاى خالى و قبرهاى تاریک! اى خاک نشینان! اى غریبان! اى تنهایان! و اى وحشت زدگان!»; (یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ، وَالْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ، وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ). امام(علیه السلام) در واقع با این تعبیرات نشان داد که هر انسانى سرانجام در این دنیا به چه سرنوشتى دچار مى شود; امروز در میان دوستان و عزیزان در خانه هاى زیبا و مرفه زندگى مى کند، جمع آنها جمع و اسباب نشاطشان فراهم است، مى گویند و مى خندند و از باده غرور سرمستند; ولى فردا جایگاهشان گورستان وحشتناک و قبرهاى تاریک در وحدت و تنهایى خواهد بود. شادى ها و خوشى ها پایان مى گیرد و لذات، خاتمه مى یابد، جمعشان به پراکندگى مى کشد و دوستى ها به فراموشى سپرده مى شود. هنگامى که امام(علیه السلام) با این خطاب هاى پنج گانه تکان دهنده دل هاى همراهان خود را که ناظر این صحنه بودند براى پذیرش حق آماده تر ساخت، خطاب به ارواح گذشتگانِ آن قبرستان فرمود: «شما در این راه پیشگام ما بودید و ما نیز به دنبال شما خواهیم آمد»; (أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَنَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ). «فَرَط» به کسى مى گویند که پیشاپیش قافله مى رود و طناب ها و دلوها را براى کشیدن آب از نهر آماده مى سازد. سپس به هر کسى که در چیزى پیشگام مى شود اطلاق شده است. اشاره به این که قانون مرگ استثناپذیر نیست; انسان ها مانند اهل قافله اى بزرگند که گروهى پیشاپیش قافله، گروهى در وسط و گروهى به دنبال قافله حرکت مى کنند. این قافله به سوى دیار فنا یا به تعبیر دیگر عالم بقا مى شتابد و همه سرانجام به آن مى رسند، هیچ گونه استثنایى ندارد. تفاوت در زمان بندى هاست و اگر انسان به این حقیقت توجه کند به یقین نسبت به اعمال خود مراقبت بیشترى خواهد کرد. آن گاه امام(علیه السلام) اخبار عالم دنیا را در سه جمله خلاصه کرده از آنها اخبار عالم آخرت را پرسش مى کند و مى فرماید: «اما خانه هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان (اگر جوان بودند) به نکاح دیگران درآمدند و اموالتان (در میان ورثه) تقسیم شد. اینها خبرهایى است که نزد ماست، نزد شما چه خبر؟»; (أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَأَمَّا الاَْزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَأَمَّا الاَْمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟). «سپس امام(علیه السلام) رو به سوى اصحاب و یاران کرد و فرمود: آگاه باشید اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده مى شد به شما خبر مى دادند که بهترین زاد و توشه (براى سفر آخرت) تقوا و پرهیزگارى است»; (ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلاَمِ لاََخْبَرُوکُمْ (أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)). در واقع امام(علیه السلام) انگشت روى مهم ترین مسائل زندگى انسان ها گذاشته که براى بدست آوردن آن تلاش مى کنند; خانه هاى مرفه، همسران خوب و اموال فراوان. همان چیزى که در آیه ۱۴ سوره آل عمران آمده است که مى فرماید: «(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَـآبِ); محبّت امور مادى، از (قبیل) زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است; (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند; ولى) اینها وسایل گذران زندگى دنیاست (و هدف نهایى نمى باشد)، سرانجامِ نیک (و زندگى والا و جاویدان) نزد خداست». گاه مى شود فردى در همه عمرش تلاش مى کند و سرانجام رنج وى در خانه اى مجلل خلاصه مى شود و چقدر براى او دردناک است که آن را رها کند و کسانى که هیچ زحمتى براى آن نکشیدند در آن ساکن شوند و گاه محصول همه عمرش در مقدارى از مال و ثروت خلاصه مى شود و بعضى نیز سال ها تلاش مى کنند همسر زیبایى پیدا کنند; ولى چیزى نمى گذرد باید همه را رها کرده و راهى دیار اموات شوند و طومار زندگى آنها در هم پیچیده خواهد شد. جالب این که امام(علیه السلام) مى فرماید: اگر آنها اجازه سخن گفتن را پیدا کنند فقط یک خبر به شما مى دهند; خبرى که همه چیز در آن جمع است و آن خبر مربوط به زاد و توشه تقواست که در برزخ و مواقف قیامت، انسان را یارى مى دهد. این سخن برگرفته از آیه شریفه ۱۹۷ سوره بقره است که مى خوانیم: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِى الاَْلْبَابِ); و زاد و توشه تهیه کنید و بهترین زاد و توشه، پرهیزگارى است و از (مخالفتِ) من بپرهیزید اى خردمندان». نکته ها: ۱. آیا ارتباط با ارواح ممکن است؟ از ظاهر کلام امام(علیه السلام) چنین بر مى آید که او با ارواح مردگان سخن مى گوید و آنها سخنان امام(علیه السلام) را درک مى کنند و حتى از آن استفاده مى شود که اگر اذن پروردگار باشد آنها نیز مى توانند با انسان ها ارتباط برقرار کنند و به این ترتیب دلیلى است بر امکان ارتباط با ارواح، هرچند بسیارى از مدعیان در این زمینه دروغ مى گویند و با خیالات خود ارتباط پیدا مى کنند ولى اصل ارتباط امکان پذیر است. در اینجا این سؤال پیش مى آید که آیا این تعبیرات با آنچه در قرآن مجید در سوره «فاطر» آیه ۲۲ آمده هماهنگ است که مى فرماید: «(وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِع مَّنْ فِى الْقُبُورِ); و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور (خفته)اند برسانى». در پاسخ باید به نکته اى توجه داشت که مشرکان قطعاً سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)را مى شنیدند و گوششان از این نظر کر نبود; ولى این سخنان حکمت آمیز در دل و جانشان نفوذ نمى کرد، بنابراین معناى آیه شریفه چنین مى شود: همان گونه که نمى توانى مردگان را هدایت کنى این قوم مشرک لجوج و متعصب را نیز نمى توان هدایت کرد، چرا که گوش شنوا ندارند; گوشى که مطالب را بشنود و به درون جان انسان منتقل کند. شاهد سخن این که مطابق آنچه در منابع اسلامى و از جمله منابع اهل سنت همچون صحیح بخارى و تفسیر روح المعانى ذیل آیه مورد بحث آمده است پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بعد از پایان جنگ بدر دستور داد اجساد کفار را در چاه خشکى بیفکنند. سپس آنها را صدا زد و فرمود: «هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ اللهُ وَرَسُولُهُ حَقّاً؟ فَإنِّی وَجَدْتُ ما وَعَدَنِىَ اللهُ حَقّاً; آیا آنچه را که خدا و رسولش وعده داده بود حق یافتید؟ من آنچه را خداوند به من وعده داده بود حق یافتم». در اینجا عمر اعتراض کرد و گفت: اى رسول خدا! چگونه با اجسادى سخن مى گویى که روح ندارند؟ فرمود: شما سخنان مرا بهتر از آنها نمى شنوید. جز این که آنها توانایى پاسخ گویى ندارند (ما أنْتَ بِأسْمَع لِما أَقُولُ مِنْهُمْ غَیْرَ أنَّهُمْ لا یَسْتَطیعُونَ أنْ یَرُدُّوا شَیْئاً). در مسند احمد نیز همین معنا به صورت روشن ترى آمده است. اضافه بر این ممکن است در موارد عادى آنها (اهل قبور) صداى کسى را نشنوند; اما در مواقع فوق العاده، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام معصوم(علیه السلام) یا یکى از اولیاء الله با آنها سخن خاصى بگوید آن را خواهند شنید. از اینجا پاسخ بعضى از وهابیان ناآگاه و کم سواد نیز داده مى شود که مى گویند: چرا شما به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بعد از رحلتش متوسل مى شوید. او سخن کسى را نمى شنود؟! راستى جهل و نادانى چه عقاید زشتى براى انسان به بار مى آورد; هنگامى که خداوند درباره شهدا ـ هرچند از افراد عادى لشگر اسلام باشند ـ مى فرماید: (أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) و آنها را زندگان جاوید مى نامد، چگونه مقام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را از مقام آنها کمتر مى شمرند. به علاوه خودشان همه روز در نمازها بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سلام و خطاب مى دهند آیا سلام، آن هم از دور به کسانى که در قبورند و چیزى نمى فهمند معنا دارد؟ همچنین در حدیثى از خود آن حضرت مى خوانیم که فرمود: «صَلُّوا عَلَىَّ فَإنَّ صَلاتَکُمْ تَبْلُغُنی حَیْثُ کُنْتُمْ; بر من درود بفرستید که درود شما هر جا که باشید به من مى رسد». جالب این که در مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) تابلوى بزرگى زده اند و بر روى آن نوشته اند: «(لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ); صداى خود را از صداى پیامبر بالاتر نبرید» و به همین دلیل، مردم را به سکوت در مقابل قبر شریف پیامبر(صلى الله علیه وآله)دعوت مى کنند. اگر نعوذ بالله پیامبر(صلى الله علیه وآله)بعد از وفات چیزى نمى فهمد این کارها چه معنا دارد. ۲. زاد و توشه آخرت مى دانیم دنیا به امور مختلفى تشبیه شده از جمله این که دنیا گذرگاهى براى عبور به سوى سراى جاویدان است، مقصد نهایى بهشت است و از مسیر دنیا و برزخ و صحنه محشر مى گذرد، راهیان این مسیر نیاز به زاد و توشه و مرکب دارند; مرکبشان ایمان و زاد و توشه آنها تقواست. این که امام(علیه السلام) در کلام حکیمانه بالا مى فرماید: اگر به ارواح گذشتگان اجازه سخن گفتن داده شود به شما مى گویند: تا مى توانید زاد و توشه برگیرید، همه اخبار آخرت را در جمله اى خلاصه کرده که در این مسیر چیزى جز زاد و توشه تقوا مفید واقع نمى شود و این سخن همان گونه که گفتیم برگرفته از قرآن مجید است. تقوا به معناى احساس مسئولیت در برابر فرمان خداست که نتیجه آن انجام واجبات و ترک محرمات است. یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) مى گوید: خدمت امام(علیه السلام) بودم سخن از اعمال به میان آمد من گفتم: عمل من بسیار ضعیف و کم است. امام(علیه السلام)فرمود: «مَهْ اِسْتَغْفِرِ اللهَ; از این سخن خوددارى کن و استغفار نما» سپس به من فرمود: «إنَّ قَلیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوى خَیْرٌ مِنْ کَثیرِ الْعَمَلِ بِلا تَقْوى; اعمال کمِ آمیخته با تقوا بهتر است از اعمال زیاد بدون تقوا» عرض کردم: چگونه ممکن است انسان اعمال خوب زیادى داشته باشد بدون تقوا؟ فرمود: این مانند آن است که انسان اطعام طعام مى کند و به همسایگان محبت مى نماید و درِ خانه اش به روى نیازمندان گشوده است; ولى «هنگامى که درى از حرام به سوى او گشوده شود وارد آن مى شود» (فَإذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبابُ مِنَ الْحَرامِ دَخَلَ فیهِ) سپس فرمود: این عملى است بدون تقوا و افزود: شخص دیگرى ممکن است این گونه کارهاى خیر را انجام ندهد اما هنگامى که درِ حرام به روى او گشوده شود وارد نگردد (گرچه اعمال کمى دارد; اما آمیخته با تقواست).


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۷۷۵
حکمت ۱۶ نهج البلاغه ؛ شناخت جایگاه جبر و اختیار (اعتقادى ، معنوى)

حکمت ۱۶ نهج البلاغه ؛ شناخت جایگاه جبر و اختیار (اعتقادى ، معنوى)

شناخت جایگاه جبر و اختیار (اعتقادى ، معنوى)

وَ قَالَ [علیه السلام] تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِى التَّدْبِیرِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : کارها چنان در سیطره تقدیر است که چاره اندیشى به مرگ مى انجامد.



تفسیر:

شرح و تفسیر
پیشى گرفتن تقدیر و تدبیر
امام(علیه السلام) در اینجا به نکته مهمى اشاره مى فرماید و آن این که چنان نیست که همیشه انسان هاى مدیر و مدبر پیروز گردند; گاه تقدیرات همه تدبیرات آنها را برهم مى زند. مى فرماید: «حوادث و امور، تسلیم تقدیرهاست تا آنجا که گاه مرگ انسان در تدبیر (و هوشیارى او) است»; (تَذِلُّ الاُْمُورُ لِلْمَقَادِیرِ، حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ).
هدف از بیان این نکته آن است که گرچه انسان باید در همه امور هوشیارانه و مدبرانه عمل کند; اما چنین نیست که از لطف خدا بى نیاز باشد. خداوند براى بیدار ساختن انسان و شکستن غرور و غفلت او گهگاه امورى مقدر مى کند که بر خلاف تمام تدبیرها و پیش بینى ها و مقدمه چینى هاى انسان است تا به او بفهماند در پشت این دستگاه، دست نیرومندى است که هیچ کس بى نیاز از لطف و محبت او نیست.
در طول تاریخ گذشته و در زندگى خود بسیارى از این صحنه ها را دیده ایم که گاه افراد بسیار هوشیار و قوى و صاحب تدبیر ضربه هایى از تدبیر و هوشیارى خود خورده اند و دست تقدیر مسیرى جز آنچه آنها مى خواستند برایشان فراهم ساخته است.
تنها مطلبى که در اینجا تذکر آن لازم است این است که هرگز مفهوم این سخن آن نیست که انسان دست از تدبیر و دقت و بررسى لازم در کارها بردارد و همه چیز را به گمان خود به دست تقدیر بسپارد، بلکه شعار «(وَأَنْ لَیْسَ لِلاِْنْسانِ إِلاّ ما سَعى); بهره انسان تنها با سعى و تلاش او ارتباط دارد»(۱) را نباید هرگز فراموش کند و به تعبیر دیگر انسان نباید از اراده و تقدیرات الهى و این که همه چیز به دست اوست غافل شود و نیز نباید دست از تلاش و کوشش بردارد.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۰۳۸
حکمت ۱۴ نهج البلاغه ؛ روش برخورد با خویشاوندان (اخلاقى ، معنوى)

حکمت ۱۴ نهج البلاغه ؛ روش برخورد با خویشاوندان (اخلاقى ، معنوى)

روش برخورد با خویشاوندان (اخلاقى ، معنوى)

وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ .

و درود خدا بر او ، فرمود : کسى را که نزدیکانش واگذارند ، بیگانه او را پذیرا مى گردد.


تفسیر:

شرح و تفسیر
نتیجه بى مِهرى بستگان
امام(علیه السلام) در این جمله به کسانى که بستگان نزدیکش نسبت به او بى مهرى مى کنند و رهایش مى سازند دلدارى و امیدوارى مى دهد که نباید از این جریان مایوس گردند; خداوند راه دیگرى به روى او مى گشاید و مى فرماید: «کسى که نزدیکانش او را رها سازند آنها که دورند براى (حمایت از او و یارى اش) آماده مى شوند»; (مَنْ ضَیَّعَهُ الاَْقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الاَْبْعَدُ).
در واقع این حکمت و رحمت الهى است که انسان ها به وسیله بستگان و دوستان نزدیک حمایت شوند; ولى اگر آنها به وظیفه خود عمل نکردند و به صله رحم و مسئولیت هاى دوستى پشت پا زدند این مسئولیت را بر عهده دیگران مى گذارد تا بنده اش در میان توفان حوادث تنها نماند.
مثلا پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) طائفه قریش که نزدیک ترین نزدیکان او بودند نه تنها حمایتش نکردند بلکه به دشمنى او برخاستند; اما خداوند دورافتاده ترین قبائل را از قبیله قریش یعنى اوس و خزرج را به حمایت او برانگیخت که از جان و دل او را حمایت کردند و آئین او را پیش بردند و جالب این که اوس و خزرج با هم عداوت و دشمنى دیرینه اى داشتند ولى در حمایت از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) متحد و متفق بودند و امثال این موضوع در طول تاریخ بسیار دیده شده است.
در حدیث پرمعنایى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که براى دلدارى و تسلى خاطر مى فرماید: «کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو; نسبت به آنچه امیدى به آن ندارى از آنچه امید به آن دارى امیدوارتر باش» و جالب این که در ذیل این حدیث اشاره به داستان موسى(علیه السلام) شده و مى فرماید: «موسى براى به دست آوردن شعله آتشى به دنبال نورى که از درخت برمى خواست روان شد ولى در آنجا پیام نبوت را دریافت داشت».(۱)
احتمال دیگرى که در تفسیر این کلمه حکمت آمیز وجود دارد این است که امام مى خواهد بفرماید: در صورتى که نزدیکان و بستگان از نیروهاى یکدیگر استفاده نکنند و نسبت به هم بى اعتنا باشند اى بسا دورافتادگان آنها را مى ربایند و از وجود آنان بهره مى گیرند.
نمونه این مطلب مسئله اى است که در این ایام کشور ما و بسیارى از کشورها با آن روبرو هستند که به نام فرار مغزها معروف است; هنگامى که ما از مغزهاى لایق و آماده و افکار بلند و استعدادهاى سرشار جوانانمان استفاده نکنیم آنها از میان ما فرار کرده و دورافتادگان از نیروهاى آنها استفاده مى کنند که این ضایعه اى است بزرگ و غیر قابل جبران.
در واقع تفسیر اول دلدارى و تسلى خاطرى است به تضییع شدگان و تفسیر دوم سرزنشى است نسبت به تضییع کنندگان.
البته تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند جمع میان دو تفسیر نیز امکان پذیر است.
«أُتیحَ» از ماده «تَیح» (بر وزن شَىء) در اصل براى مهیا شدن براى انجام کارى است و هنگامى که به باب افعال مى رود به معناى مهیا کردن است و گاه به معناى مقدر ساختن نیز آمده که آن هم نوعى مهیا کردن است.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۲۴