۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اقتصادى» ثبت شده است

حکمت ۳۵۸ نهج البلاغه ؛ مسؤولیت نعمت ها (اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۳۵۸ نهج البلاغه ؛ مسؤولیت نعمت ها (اخلاقى، اقتصادى)

وقال علیه السلام:أَیُّهَا النَّاسُ، لِیَرَکُمُ اللّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِینَ، کَمَا یَرَاکُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِینَ! إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذلِکَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَمَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذلِکَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولاً.
امام علیه السلام فرمود : اى مردم! باید خداوند، شما را به هنگام نعمت ترسان ببیند همانگونه که از بلا ونقمت ترسان مى بیند؛ زیرا کسى که خدا به او نعمت گسترده اى بخشیده و آن را (احتمالا) استدراج (مقدمه مجازات تدریجى) نشمرد از امر خوفناکى خود را ایمن دانسته و(به عکس)کسى که خدابراوتنگ گیرد(ونعمتهایى راازاوسلب کند)وآن را آزمایش (و مقدمه ترفیع مقام) نداند پاداش امیدبخشى را از دست داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۴۶۹
حکمت ۳۴۴ نهج البلاغه ؛ ضرورت توجه به فنا پذیرى دنیا (اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۳۴۴ نهج البلاغه ؛ ضرورت توجه به فنا پذیرى دنیا (اخلاقى، اقتصادى)

وقال علیه السلام:مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ یَبْلُغُهُ، وَبَانٍ مَا لاَ یَسْکُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ، وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ، وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ: أَصَابَهُ حَرَاماً، وَاحْتَمْلَ بِهِ اثَاماً، فَبَاءَ بِوِزْرِهِ، وَقَدِمَ عَلَى رَبِّهِ اسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ الدُّنْیَا وَالاْخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ).

امام علیه السلام فرمود : اى مردم! تقواى الهى را رعایت کنید. چه بسیار آرزومندانى که به آرزوى خود نرسند و چه بسیار سازندگانى که در آنچه ساخته اند سکونت نمى کنند و چه بسیار جمع آورى کنندگان اموال که به زودى اندوخته هاى خود را ترک مى گویند و اى بسا از طریق باطل گردآورى کرده و یا حق آن را نپرداخته اند یا از راه حرام به آن رسیده وبه سبب آن، گناهانى بر دوش کشیده و وزر آن را بر عهده دارند، درنتیجه وزر ووبالش به گردن آنهاست و با افسوس و دریغ بر پروردگار خود وارد مى شوند ومصداق این آیه شریفه هستند: «(خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ)؛ هم دنیا را از دست داده هم آخرت را و این است زیان آشکار».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۰۷۸
حکمت ۳۳۱ نهج البلاغه ؛ ارزش اطاعت و بندگى (عبادى، اقتصادى)

حکمت ۳۳۱ نهج البلاغه ؛ ارزش اطاعت و بندگى (عبادى، اقتصادى)

وقال علیه السلام:إِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِیمَةَ الاَْکْیَاسِ عِنْدَ تَفْرِیطِ الْعَجَزَةِ.
امام علیه السلام فرمود : خداوند سبحان طاعت خود را غنیمت زیرکان قرار داده هنگامى که افراد ناتوان (و هوسباز) کوتاهى مى کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۶۰۹
حکمت ۳۲۸ نهج البلاغه ؛ وظیفه سرمایه داران (اقتصادى،اجتماعى)

حکمت ۳۲۸ نهج البلاغه ؛ وظیفه سرمایه داران (اقتصادى،اجتماعى)

وقال علیه السلام: إِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الاَْغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ: فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلاَّ بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِیٌّ، وَ اللّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذلِکَ.
امام علیه السلام فرمود : خداوند سبحان قُوت (و نیازهاى) فقرا را در اموال اغنیا واجب و معین کرده است، ازاین رو هیچ فقیرى گرسنه نمى ماند مگر به سبب بهره مندى غنى (وممانعت او از پرداخت حق فقیر) و خداى متعال (روز قیامت) دراین باره از آنها سؤال وبازخواست مى کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۴۲
حکمت ۳۱۹ نهج البلاغه ؛ ره آورد شوم تهیدستى(اقتصادى)

حکمت ۳۱۹ نهج البلاغه ؛ ره آورد شوم تهیدستى(اقتصادى)

وقال علیه السلام لاِبْنِهِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ : یَا بُنَیَّ، إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَةٌ لِلْمَقْتِ.
امام علیه السلام به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود : فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراکه فقر، هم دین انسان را ناقص مى کند و هم عقل را مشوش مى سازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبین مى کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۹۴
حکمت ۳۰۷ نهج البلاغه ؛ مشکل مال غارت شده (اقتصادى)

حکمت ۳۰۷ نهج البلاغه ؛ مشکل مال غارت شده (اقتصادى)

یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّکْلِ، وَلاَ یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ. (قَالَ الرَّضِیُ: وَمَعْنى ذلِکَ أَنَّهُ یُصْبَرُ عَلى قَتْلِ الاْوْلادِ، وَلا یُصْبَرُ عَلى سَلَبِ الاَْمْوالِ).

امام علیه السلام فرمود : انسان داغدار، خواب و آسایش دارد؛ اما کسى که مالش را ربوده اند خواب ندارد.

سیّد رضى؛ در تفسیر این کلام شریف مىگوید: مفهومش آن است که انسان ممکن است بر قتل فرزندان خود صبر کند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۱۲۴
حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه ؛ ضرورت پاسخ دادن به درخواست ها (اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه ؛ ضرورت پاسخ دادن به درخواست ها (اخلاقى، اقتصادى)

إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللّهِ، فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللّه، وَمَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللّهَ.
امام علیه السلام فرمود : مستمند، فرستاده خداست، کسى که از او دریغ دارد از خدا دریغ داشته و کسى که به او عطا کند به خداوند عطا کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۱۵۶
حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه ؛ ضرورت حفظ اموال کعبه (تاریخی، فقهی، اقتصادى)

حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه ؛ ضرورت حفظ اموال کعبه (تاریخی، فقهی، اقتصادى)

اوَرُوِیَ أَنَّهُ ذُکِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِی أَیَّامِهِ حَلْیُ الْکَعْبَةِ وَکَثْرَتُهُ فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُیُوشَ الْمُسْلِمِینَ کَانَ أَعْظَمَ لِلاَْجْرِ وَمَا تَصْنَعُ الْکَعْبَةُ بِالْحَلْیِ فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِکَ وَسَأَلَ عَنْهُ أَمِیرَالْمُوْمِنِینَ علیه السلام إنَّ الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، وَالاَْمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِینَ فَقَسَّمَهَا بَیْنَ الْوَرَثَةِ فِی الْفَرَائِضِ؛ وَالْفَیْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّیهِ؛ وَالْخُمْسُ فَوَضَعَهُ اللّهُ حَیْثُ وَضَعَهُ؛ والصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللّهُ حَیْثُ جَعَلَهَا. وَکَانَ حَلْیُ الْکَعْبَةِ فِیهَا یَوْمَئِذٍ، فَتَرَکَهُ اللّهُ عَلَى حَالِهِ، وَلَمْ یَتْرُکْهُ نِسْیَاناً، وَلَمْ یَخْفَ عَلَیْه مَکاناً، فَأَقِرَّهُ حَیْثُ أَقَرَّهُ اللّهُ وَرَسُولُهُ.فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلاکَ لاَفْتَضَحْنَا وَتَرَکَ الْحَلْیَ بِحَالِهِ.

روایت شده است که در ایام خلافت عمر بن الخطاب، در حضور او از زیورهاى کعبه و کثرت آن سخن به میان آمد. گروهى (به عمر) گفتند: اگر آنها را مى گرفتى (و مى فروختى) و با آن، لشکرهاى مسلمین را مجهز مى ساختى، اجر آن بیشتر بود. کعبه چه احتیاجى به این زیورها دارد؟ به دنبال آن، عمر تصمیم به این کار گرفت و از امیرمؤمنان علیه السلام دراین باره سؤال کرد. امام علیه السلام در پاسخ او فرمود : این قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد در حالى که چهار نوع مال وجود داشت: اموال مسلمانان،که آنهارا(طبق دستورقرآن)به عنوان ارث مطابق سهام خاص در میان ورثه تقسیم فرمود، و «فىء» (غنائمى که از طریق جنگ یا غیر جنگ به دست آمده بود) که آن را بر مستحقانش تقسیم کرد، و خمس، که آن را در موارد خود قرار داد، وصدقات (زکوات)،که آنرا درآنجا که لازم بود مقرر داشت (ودر میان مستحقانش تقسیم فرمود). و در آن زمان زیورهاى کعبه وجود داشت و خدا آن را بر همان حال باقى گذاشت (و حکم خاصى براى تقسیم آن بیان نکرد) و این امر نه از روى فراموشى بود و نه به دلیل مخفى بودن مکان آن، بنابراین تو نیز آن را بر همان حال که خدا و پیامبرش آن را قرار داده اند باقى بگذار (و از تصرف در آن صرف نظر کن). عمر (هنگامى که گفتار امام علیه السلام را شنید) عرض کرد: اگر تو نبودى رسوا مى شدیم. و زیورهاى کعبه را به حال خود واگذاشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۴۹۲
حکمت ۲۵۸ نهج البلاغه ؛ صدقه و توانگرى (اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۲۵۸ نهج البلاغه ؛ صدقه و توانگرى (اخلاقى، اقتصادى)

إذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللّهَ بِالصَّدَقَةِ.

امام علیه السلام فرمود : هر زمان فقیر شدید، با خداوند از طریق صدقه دادن (در راه او)تجارت (پرسود) کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۲۸۸
حکمت ۲۵۴ نهج البلاغه ؛ تلاش در انفاقهاى اقتصادى(اقتصادى)

حکمت ۲۵۴ نهج البلاغه ؛ تلاش در انفاقهاى اقتصادى(اقتصادى)

یَابْنَ آدَمَ، کُنْ وَصِیَّ نَفْسِکَ فِی مَالِکَ، وَاعْمَلْ فِیهِ مَا تُؤْثِرُ اَنْ یُعْمَلَ فِیهِ مِنْ بَعْدِکَ.

امام علیه السلام فرمود : اى فرزند آدم! تو خود وصى خویشتن در اموال خود باش و (امروز) به‌گونه‌اى در آن عمل کن که مى‌خواهى پس از تو (مطابق وصیتت) عمل کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۵۷۷
حکمت ۲۴۷ نهج البلاغه ؛ ره آورد سخاوت (اقتصادى، اجتماعى)

حکمت ۲۴۷ نهج البلاغه ؛ ره آورد سخاوت (اقتصادى، اجتماعى)

الْکَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ آلرَّحِمِ.

امام علیه السلام فرمود : رابطه سخاوت از خویشاوندى بیشتر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۴۲۴
حکمت ۲۳۱ نهج البلاغه ؛ تعریف عدل و إحسان(اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۲۳۱ نهج البلاغه ؛ تعریف عدل و إحسان(اخلاقى، اقتصادى)

فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ) الْعَدْلُ: الاِْنْصَافُ، وَالاِْحْسَانُ: التَّفَضُّلُ.

امام(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ) فرمود: عدالت همان رعایت انصاف (و پرداختن حق مردم) و احسان به معناى نیکى بیشتر (از حد انصاف) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۳۷۴
حکمت ۲۳۰ نهج البلاغه ؛ راه به دست آوردن روزى(اقتصادى)

حکمت ۲۳۰ نهج البلاغه ؛ راه به دست آوردن روزى(اقتصادى)

شَارِکُوا الَّذِی قَدْ أَقْبَلَ عَلَیْهِ الرِّزْقُ، فَإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى، وَأَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَیْهِ.

امام(علیه السلام) فرمود: با کسى که روزى به او روى آورده شریک شوید که براى بى نیاز شدن مؤثرتر و جهت روى آوردن بهره مندى مناسب تر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۹۲
حکمت ۲۲۹ نهج البلاغه ؛ ارزش قناعت و خوش خُلقى(اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۲۲۹ نهج البلاغه ؛ ارزش قناعت و خوش خُلقى(اخلاقى، اقتصادى)

کَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً، وَبِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً، وَسُئِلَ(علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً)، فَقَالَ: هِیَ الْقَنَاعَةُ.

امام(علیه السلام) فرمود: مُلک قناعت براى انسان کافى است و حسن خلق به عنوان نعمت و از امام(علیه السلام) از تفسیر آیه (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً) سؤال کردند فرمود: «منظور قناعت است».

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۲۶۹
حکمت ۲۱۱ نهج البلاغه ؛ ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى،اجتماعى،اقتصادى)

حکمت ۲۱۱ نهج البلاغه ؛ ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى،اجتماعى،اقتصادى)

الْجُودُ حَارِسُ الاَْعْرَاضِ، وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیهِ، وَالْعَفْوُ زَکَاةُ الظَّفَرِ، وَالسُّلُوُّ عِوَضُکَ مِمَّنْ غَدَرَ، وَالاِسْتِشَارَةُ عَیْنُ الْهِدَایَةِ. وَقَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْیِهِ. وَالصَّبْرُ یُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ، وَالْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ. وَأَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى. وَکَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ! تَحْتَ هوَى أَمِیرٍ وَمِنَ التَّوْفِیقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ، وَالْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَلاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً.

امام علیه السلام فرمود : بخشش حافظ آبروهاست و حلم دهان‌بند سفیه است و زکات پیروزى، عفو است ودورى و فراموشى کیفر پیمان‌شکنان است و مشورت عین هدایت است و آن کس که به رأى خود قناعت کند خویشتن را به خطر افکنده است و صبر با مصائب مى‌جنگد و جزع و بى‌تابى به حوادث دردناک زمان کمک مى‌کند و برترین بى‌نیازى ترک آرزوهاست و چه بسیار عقل‌ها که در چنگالِ هوا و هوس‌ هاى حاکم بر آنها اسیرند و حفظ تجربه‌ها بخشى از موفقیت است و دوستى، نوعى خویشاوندى اکتسابى است و به انسانى که ملول و رنجیده خاطر است اعتماد مکن.


شرح و تفسیر

مجموعه اندرزهاى گرانبها امام(علیه السلام) در این مجموعه اندرزهاى گرانبها که هر کدام از آن ها گوهر پرارزشى است، به بخش هاى مهمى از فضایل اخلاقى اشاره فرموده است; همان فضایلى که دنیا و آخرت انسان را آباد مى کند و جامعه بشرى را از گرفتار شدن در امواج بلا حفظ مى نماید. این مجموعه در سیزده جمله بیان شده است. نخست مى فرماید: «بخشش حافظ آبروهاست»; (الْجُودُ حَارِسُ الاَْعْرَاضِ). روشن است که بسیارى از مردم به علّت حسد یا تنگ نظرى، در مقام عیب جویى بر مى آیند و به بهانه هاى مختلف آبروى اشخاص را بر باد مى دهند; ولى هنگامى که انسان دستش به جود و بخشش باز باشد، عیب جویان ساکت مى شوند و حاسدان خاموش مى گردند. مرحوم «شوشترى» در شرح نهج البلاغه خود در اینجا دو جمله جالب از بعضى از اندیشمندان نقل کرده است در یک مورد چنین آورده: «کَفى بِالْبَخِیلِ عاراً أنّ اسْمَهُ لَمْ یَقَعْ فی حَمْد قَطُّ وَکَفى بِالْجَوادِ مَجْداً أنّ اسْمَهُ لَمْ یَقَعْ فی ذَمّ قَطُّ; این عار و ننگ براى بخیل کافى است که هرگز هیچ کس او را نمى ستاید و این مجد و بزرگوارى براى سخاوتمند کافى است که هرگز نام او در مذمتى واقع نمى شود». در موردى دیگر از اندیشمندى نقل مى کند که مى گفت: «لا أرُدُّ سائِلاً إمّا هُوَ کَریمٌ اَسُّدُ خَلَّتَهُ اَوْ لَئیمٌ أشْتَری عِرْضی مِنْهُ; من هیچ درخواست کننده اى را رد نمى کنم; یا آدم خوب و نیامندى است که نیازمندى اش را برطرف کرده ام و یا انسان لئیم و پستى است که آبرویم را به این وسیله حفظ کرده ام». آن گاه امام در دومین جمله از این کلام حکیمانه مى فرماید: «حلم دهان بند سفیه است»; (وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیهِ). «فدام» به معناى دهان بند و گاه به معناى پارچه اى است که مایعى را با آن صاف مى کنند و در اینجا همان معناى اول اراده شده است. در مورد عکس العمل در مقابل سخنان ناموزون سفیهان و ایرادهاى بى دلیل آنان و توقعات بى جاى آنها در قرآن و احادیث دستور به حلم داده شده است که در بحث هاى گذشته نیز درباره آن سخن گفته شد. امام(علیه السلام) در اینجا تعبیر زیبایى را به کار برده و آن تعبیر «فدام» و دهان بند است. گاه حیواناتى را که گاز مى گیرند یا غذاهایى را که نباید بخورند مى خورند دهان بند مى زنند. بهترین راه مقابله با سفیهان استفاده از دهان بند حلم است و گرنه گفتن یک جمله در برابر آنها گاه سبب مى شود ده جمله ناموزون دیگر بگویند و اضافه بر آن، انسان با این گفتوگو هم سطح آنها قرار مى گیرد و ارزش خود را از دست مى دهد. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که مى فرماید: «إنَّ مَنْ جاوَبَ السَّفیهَ وَکافَئَهُ قَدْ وَضَعَ الْحَطَبَ عَلَى النّارِ; کسى که با سفیه مقابله کند و پاسخ او را دهد گوئى هیزم بر آتش مى نهد». در حدیث دیگرى که از امیرمؤمنان(علیه السلام) در غررالحکم نقل شده است مى خوانیم: «اَلْحِلْمُ حِجابٌ مِنَ الاْفاتِ; حلم حجابى است در برابر آفت ها». (و یکى از آفت ها مزاحمت هاى سفیهانه است). در سومین نکته مى فرماید: «زکات پیروزى عفو است»; (وَالْعَفْوُ زَکَاةُ الظَّفَرِ). به یقین، هر موهبتى که از سوى خدا به انسان داده مى شود زکاتى دارد; یعنى بهره اى از آن باید به دیگران برسد. پیروزى نیز موهبت بزرگى است و بهره اى که از آن به دیگران مى رسد عفو از دشمن خطاکار است. البته بارها گفته ایم این عفو در جایى مطلوب است که باعث جسور شدن شخص خطاکار نگردد. در حکمت یازدهم همین معنا به صورت دیگرى آمده بود: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ; هنگامى که بر دشمنت پیروز شدى عفو را شکرانه این پیروزى قرار بده» البته اداى زکات هم نوعى شکرگزارى است. در چهارمین نکته مى فرماید: «دورى و فراموشى کیفر پیمان شکنان است»; (وَالسُّلُوُّ عِوَضُکَ مِمَّنْ غَدَرَ). «سُلُوّ» (بر وزن غلو) به معناى فراموش کردن و غافل شدن و تسلى خاطر پیدا کردن است. در برابر کسانى که پیمان خود را با انسان مى شکنند دو گونه عکس العمل ممکن است نشان داد: نخست اقدام متقابل و پیمان شکنى در مقابل پیمان شکنى و به بیان دیگر درگیرى و ادامه مبارزه و جنگ است و راه دیگر این که انسان آنها را از صفحه زندگى خود حذف کند و براى همیشه به فراموشى بسپارد و این مجازاتى است سنگین تر براى این افراد، زیرا نه تنها یک دوست وفادار را از دست داده اند، بلکه دیگران هم که از این رخداد باخبر شوند از پیمان شکن فاصله مى گیرند. در پنجمین نکته به مسئله مهم سرنوشت ساز انسان ها اشاره مى کند و مى فرماید: «مشورت عین هدایت است»; (وَالاِسْتِشَارَةُ عَیْنُ الْهِدَایَةِ). مى دانیم مشورت سبب راه یافتن به مقصود است; ولى تعبیر به «عین» خواه به معناى اتحاد باشد، یا به معناى چشم و یا چشمه، نشان مى دهد که رابطه بسیار نزدیکى میان مشورت و هدایت است. چرا چنین نباشد در حالى که مشورت عقول دیگران را به عقل انسان مى افزاید و انسان از تجارب و اطلاعات دیگران بهره ها مى گیرد که بر هیچ کس پوشیده نیست. در بحث هاى گذشته نیز کرارا درباره اهمیت مشورت و تأکید قرآن و روایات اسلام بر آن سخن گفته ایم. (به شرح حکمت ۱۶۱ و ۱۱۳ و ۵۴ و عهدنامه مالک اشتر (۵۳) و غیر آن مراجعه شود). در ششمین نکته نکته پنجم را به نحو دیگرى تأکید مى کند و مى فرماید: «آن کس که به رأى خود قناعت کند خویشتن را به خطر افکنده است»; (وَقَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْیِهِ). زیرا ضریب خطا در یک انسان بسیار زیاد است; خطاهایى که گاه آبروى وى را بر باد مى دهد، یا اموال انسان را آتش مى زند و یا جان او را به خطر مى افکند; ولى ضریب خطا در کسانى که اهل مشورتند هر اندازه طرف هاى مشورت بیشتر و آگاه تر باشند کمتر است. چرا انسان خود را از این نعمت خداداد که هزینه اى نیز بر دوش او ندارد محروم سازد. درباره خطرات استبداد به رأى که تعبیر دیگرى از استغناى به رأى است نیز در روایات اسلامى و بحث هاى گذشته نهج البلاغه مطالب قابل توجهى ذکر شده است (به شرح حکمت ۱۶۱ از همین کتاب مراجعه شود). در هفتمین نکته مى فرماید: «صبر با مصائب مى جنگد»; (وَالصَّبْرُ یُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ). «حدثان» به معناى حوادث ناراحت کننده و ناگوارى است که در زندگى انسان خواه ناخواه رخ مى دهد و هر کس به نوعى به یک یا چند نمونه از این حوادث گرفتار است. آنچه مى تواند تأثیر این حوادث را بر وجود انسان خنثى کند تا از پاى در نیاید همان صبر و شکیبایى و استقامت است. و در مقابل آن جزع و بى تابى است که امام(علیه السلام) در هشتمین نکته به آن اشاره کرده مى فرماید: «جزع و بى تابى به حوادث دردناک زمان کمک مى کند»; (وَالْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ). اشاره به این که گذشت زمان قواى انسان را تدریجاً تحلیل مى دهد و هر نفسى قدمى به سوى مرگ است; ولى جزع و بى تابى سبب تشدید آثار آن مى شود اى بسا عمر هفتاد ساله را به نصف تقلیل مى دهد، بنابراین همان گونه که صبر و شکیبایى با حوادث تلخ مى جنگد و انسان را در برابر آنها استوار مى دارد جزع و بى تابى به کمک آن حوادث مى شتابد و آثار آن را در وجود انسان عمیق و عمیق تر مى سازد. در کلام حکمت آمیز ۱۸۹ این جمله پرمعنا آمده بود که مى فرمود: «مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ; کسى که صبر و شکیبایى او را نجات ندهد جزع و بى تابى او را هلاک خواهد ساخت». در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «لَوْ لا أَنَّ الصَّبْرَ خُلِقَ قَبْلَ الْبَلاءِ یَتَفَطَّرُ الْمُؤمِنُ کَما تَتَفَطَّرُ الْبیضَةَ عَلَى الصَّفا; اگر صبر و شکیبایى قبل از بلا آفریده نشده بود افراد با ایمان در برابر حوادث ناگوار از هم متلاشى مى شدند همان گونه که تخم مرغ با اصابت به سنگ متلاشى مى شود». اضافه بر این آثار مادى که مترتب بر صبر و جزع مى شود از نظر معنوى نیز هلاکت دیگرى دامنگیر افرادى مى کند که در برابر حوادث بى تابى و جزع مى کنند و آن این که اجر آنها را ضایع مى سازد در حالى که صابران اجر و پاداش فراوانى دارند. در همین زمینه در روایت پرمعنایى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «إذا دَخَلَ الْمُؤمِنُ فِی قَبْرِهِ کانَتِ الصَّلاةُ عَنْ یَمِینِهِ وَالزَّکاةُ عَنْ یَسارِهِ وَالبِرُّ مُظِلٌّ (مُطِلٌّ) عَلَیْهِ وَیَتَنَحَّى الصَّبْرُ ناحِیَةً، فَإذا دَخَلَ عَلَیْهِ الْمَلَکانِ اللَّذانِ یَلیانِ مُسائَلَتَهُ قالَ الصَّبْرُ لِلصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالْبِرِّ: دُونَکُمْ صاحِبُکُمْ فَإنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ; هنگامى که فرد باایمان را در قبر مى گذارند نماز در طرف راست و زکات در طرف چپ او و کارهاى نیک مشرف بر او مى شوند و صبر در گوشه اى قرار مى گیرد و چون دو فرشته مأمور سؤال وارد مى شوند صبر به نماز و زکات و کارهاى نیک مى گوید به یارى دوستتان بشتابید اگر شما از یاریش ناتوان شدید من یاریش مى کنم». افزون بر اینها بى تابى غالباً سبب رسوایى انسان مى شود و نشان مى دهد که او آدمى کم ظرفیت و بى استقامت است به همین دلیل در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: «قِلَّةُ الصَّبْرِ فَضیحَةٌ; کمى صبر و شکیبایى اسباب فضیحت و رسوایى است». ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که خداى متعال براى این که انسان در برابر حوادث فوق العاده سخت از پاى درنیاید صبر را در وجود او آفریده به همین دلیل نگاه مى کنیم هنگامى که مثلا مادرى بهترین فرزند عزیزش را از دست مى دهد چنان بى تابى مى کند که خود را به زمین و دیوار مى کوبد; امّا با گذشت زمان کم کم آرامش بر او مسلط مى شود و غالباً بعد از چندین روز یا چند هفته به حال عادى در مى آید و اگر این صبر خداداد نبود و آن حالت نخستین ادامه پیدا مى کرد در مدت کوتاهى از بین مى رفت. نهمین نکته همان چیزى است که در حکمت ۳۴ آمده، مى فرماید: «برترین بى نیازى ترک آرزوهاست»; (وَأَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى). به یقین کسانى که آرزوهاى دور و دراز دارند و غالباً به تنهایى به آن نمى رسند دست حاجت به سوى این و آن دراز مى کنند و با این که ممکن است سرمایه دار بزرگى باشند همیشه نیازمند و محتاجند، چرا که دامنه آرزوها بسیار گسترده است، حال اگر انسان خط باطل بر این آرزوهاى دور و دراز بکشد ثروتمند و سرمایه دار معتبرى خواهد شد، زیرا به هیچ کس محتاج نخواهد بود. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «تَجَنَّبُوا الْمُنى فَإنَّها تُذْهِبُ بَهْجَةَ ما خُوِّلْتُمْ وَتَسْتَصْغِرُونَ بِها مَواهِبَ اللهِ تَعالى عِنْدَکُمْ وَتُعْقِبُکُمُ الْحَسَراتِ فِیما وَهَّمْتُمْ بِهِ أنْفُسَکُمْ; از آرزوهاى دور و دراز بپرهیزید که شادابى و نشاط نعمت هایى را که به شما داده از بین مى برد و به سبب آن مواهب الهى در نزد شما کوچک مى شود و حسرت فراوانى به سبب اوهام باطله اى که داشته اید به شما دست مى دهد». آن گاه در دهمین نکته به سراغ غلبه هواپرستى بر بسیارى از انسان ها رفته مى فرماید: «چه بسا عقل ها که در چنگالِ هوا و هوس هاى حاکم بر آنها اسیرند»; (وَکَمْ مِنْ عَقْل أَسِیر تَحْتَ هَوَى أَمِیر). مى دانیم خداوند دو نیرو به انسان بخشیده است: یکى نیروى عقل که خوب و بد را با آن تشخیص مى دهد و راه و چاه را مى شناسد و دیگرى انگیزه هاى مختلف نفسانى است که آن هم در حد اعتدال براى بقاى انسان ضرورى است; خواه علائق جنسى باشد یا علاقه به مال و ثروت و مقام و قدرت; اما هنگامى که این انگیزه ها طغیان کنند و به صورت هوا و هوس سرکش درآیند، عقل را در چنگال اسارت خود مى گیرند به گونه اى که گاه از تشخیص واضح ترین مسائل باز مى ماند و گاه دست به کارهایى مى زند که یک عمر باید جریمه و کفاره آن را بپردازد. به همین دلیل در آیات قرآن و روایات اسلامى هشدار زیادى به این موضوع داده شده است. قرآن مجید مى گوید: «(أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم وَخَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَکَّرُونَ); آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اى قرار داده است؟! با این حال، غیر از خدا چه کسى مى تواند او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمى شوید؟!». در حدیثى از امیرمؤمنان(علیه السلام) در غررالحکم مى خوانیم: «غَلَبَةُ الْهَوى تُفْسِدُ الدِّینُ وَالْعَقْلَ; غلبه هواى نفس هم دین انسان را فاسد مى کند و هم عقل او را». نیز در حدیث دیگرى در همان کتاب از همان بزرگوار نقل شده است که فرمود: «حَرامٌ عَلى کُلِّ عَقْلِ مَغْلُول بِالشَّهْوَةِ أنْ یَنْتَفِعَ بِالْحِکْمَةِ; بر تمام عقل هایى که در چنگال شهوت اسیرند حرام است که از علم و دانش بهره مند شوند». به یقین عقل ها متفاوت اند; بعضى به اندازه اى نیرومندند که هیچ انگیزه اى از هواى نفس نمى تواند بر آن چیره شود و گاه چنان ضعیف است که با مختصر طغیان شهوت از کار مى افتد، همان گونه که هواى نفس نیز درجات و مراتب مختلفى دارد و بدترین چیز آن است که حاکمان یک جامعه عقلشان در اسارت هواى نفسشان قرار گیرد و جامعه را به سوى بدبختى پیش برند و دین و دنیاى مردم را ملعبه هواى نفس سازند. در این زمینه مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود داستان عجیب و تکان دهنده اى از ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان در شرح حال قاضى ابویوسف که از علماى اهل سنت و از دوستان ابوحنیفه بود نقل مى کند که عیسى بن جعفر (از فرزندان منصور دوانیقى) کنیز بسیار زیبایى داشت که هارون الرشید دلباخته او شد. هارون از عیسى خواست که آن کنیز را به او ببخشد یا بفروشد. عیسى که علاقه مند به آن کنیز بود نپذیرفت و گفت: من سوگند یاد کرده ام به طلاق و عتاق (منظور طلاق همه همسران و آزادى تمام بردگان خود) و صدقه دادن جمیع اموالم اگر آن را به کسى بفروشم یا ببخشم. (اهل سنت معتقد بودند که اگر کسى چنین سوگندى یاد کند و مخالفت کند تمام اموال او صدقه مى شود و تمام زنانش از او جدا و کنیزان و غلامانش آزاد مى گردند مطلبى که در فقه شیعه شدیداً با آن مخالفت شده است). هارون الرشید او را تهدید به قتل کرد او تسلیم شد ولى مشکل قسم بر فکر او سنگینى مى کرد. هارون گفت: من مشکل را حل مى کنم. به دنبال ابویوسف فرستاد و گفت: یک راه حل شرعى براى این مسئله پیچیده جهت من پیدا کن. ابویوسف به عیسى بن جعفر گفت: راه حلش این است که نصف آن را به هارون ببخشى و نصف آن را به او بفروشى و در این صورت مخالفتى با سوگندت نکرده اى، زیرا نه تمامش را فروخته اى و نه تمامش را بخشیده اى. عیسى بن جعفر این کار را انجام داد (و نیمى از آن کنیز را به صد هزار دینار به هارون فروخت و نیم دیگر را به او بخشید) و کنیز را براى هارون الرشید بردند در حالى که هنوز در مجلس خود نشسته بود. هارون به ابویوسف گفت: یک مشکل دیگر باقى مانده است. ابویوسف گفت: کدام مشکل؟ گفت: این کنیز قبلاً با صاحبش آمیزش داشته و باید یکبار عادت ماهانه شود و پاک گردد (تا عده او به سر آید) سپس اضافه کرد: به خدا سوگند (چنان دیوانه این کنیزم که) اگر امشب را با او به سر نبرم روح از تنم جدا مى شود. ابو یوسف گفت: آن هم راه دارد. او را آزاد کن و سپس او را بعد از آزادى به عقد خود درآور، زیرا فرد آزاد عدّه اى ندارد. هارون او را آزاد کرد و او را به نکاح خود درآورد (و با نهایت تأسف) تمام اینها در یک ساعت قبل از آنکه هارون الرشید از جاى خود برخیزد انجام شد. آرى هم حاکمان هواپرست و هم مفتیان دنیاپرست این گونه با احکام خدا بازى مى کردند. سپس در یازدهمین نکته به مسئله مهم دیگرى اشاره کرده مى فرماید: «حفظ تجربه ها بخشى از موفقیت است»; (وَمِنَ التَّوْفِیقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ). منظور از تجربه در اینجا مفهوم عام آن است و تجربه هاى شخصى و تجارب دیگران را شامل مى شود و تعبیر به «مِنَ التَّوفِیقِ» اشاره به این است که انسان قسمت مهمى از موفقیت خود را در کارها، از تجربه هاى پیشین خود و تجارب دیگران استفاده مى کند و در واقع انباشته شدن تجربه ها بر یکدیگر سبب موفقیت در تمام زمینه هاى علمى و سیاسى و اجتماعى و اخلاقى است و آن کس که خود را از تجربه هاى دیگران بى نیاز بداند و به تجربه هاى پیشین خود اعتنا نکند به یقین گرفتار شکست هاى پى درپى خواهد شد. اساساً بعضى از علوم و دانش ها بر اساس تجربه پیشرفت کرده که نام علوم تجربى هم بر آنها نهاده اند. از کجا طبیب مى داند که فلان دارو براى فلان بیمارى مؤثر است؟ آیا جز از تجربه هاى خویش و تجربه هاى دیگران استفاده کرده است؟ امروز آزمایشگاه ها که ابزار تجربه است در سراسر دنیا در علوم مختلف برپاست و اینها تفسیر روشنى بر کلام امام(علیه السلام) است که مى فرماید: «حفظ تجربه ها بخش مهمى از موفقیت را تشکیل مى دهد». قرآن مجید بخش عظیمى از تاریخ اقوام پیشین را براى مسلمانان شرح داده است که فلسفه آن همان استفاده کردن از تجربه زندگى پیشینیان است. گاه مى فرماید: بروید آثار آنها را در نقاط مختلف زمین ببینید، و عبرت بگیرید. واژه «توفیق» در استعمالات روایات دو معنا دارد: یک معناى آن همان موفقیت در کارها است که در نکته حکیمانه بالا به آن اشاره شده و معناى دیگر آن آماده شدن وسائل اعم از معنوى و مادى است و این که دعا مى کنیم: خدایا! ما را براى کارهاى خیر توفیق عنایت کن; یعنى وسایل آن را اعم از روحانى و جسمانى فراهم نما. به یقین آنچه در اختیار ماست باید خودمان فراهم سازیم و آنها را که از اختیار ما بیرون است باید از خدا بخواهیم و این دو معنا به یک حقیقت باز مى گردند; یعنى هر دو توفیقات الهى و حفظ تجربه ها سبب موفقیت است. در روایات اسلامى درباره اهمیت تجربه تعبیرات بسیار جالبى دیده مى شود. از جمله در حدیثى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُبِ; عقل همان حفظ تجربه هاست». و در جاى دیگر: «اَلْعَقْلُ غَریزَةٌ تَزیدُ بِالْعِلْمِ بِالتَّجارُبِ; عقل غریزه اى (الهى) است که با علم و دانش و تجربه افزایش مى یابد». استفاده کردن از تجارب پیشینیان مخصوصاً براى زمامداران و سیاست مداران از اهم امور است تا آنجا که امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «لا یَطْمَعَنَّ ... وَلا الْقَلیلُ التَّجْرِبَةِ الْمُعْجِبُ بِرَأْیِهِ فی رِئاسَة; افراد کم تجربه که تنها به آراى خود تکیه مى کنند هرگز در ریاست موفق نخواهند شد». در بحث هاى گذشته نهج البلاغه نیز بارها امام(علیه السلام)بر اهمیت استفاده از تجربه ها تأکید فرموده است; از جمله در خطبه ۱۷۶ که در آن مواعظ بسیار سودمندى آمده است، با قاطعیت مى فرماید: «وَمَنْ لَمْ یَنْفَعْهُ اللهُ بِالْبَلاءِ وَالتَّجارُبِ لَمْ یَنْتَفِعْ بِشَیء مِنَ الْعِظَةِ; آن کس که خدا او را به وسیله آزمون ها و تجربه ها بهره مند نسازد از هیچ پند واندرزى سود نخواهد برد». در عهدنامه مالک اشتر نیز بر این امر تأکید شده بود، امام(علیه السلام) در خطاب به مالک اشتر در مورد انتخاب کارمندان و اداره کنندگان حکومت مى فرماید: «وَتَوَخّ مِنْهُمْ أهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَیاءِ مِنْ أهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَالْقِدَمِ فِى الاْسْلامِ; و از میان آنها افرادى را برگزین که داراى تجربه و پاکى روح باشند و از خانواده هاى صالح و پیشگام و باسابقه در اسلام باشند». این در حالى است که امروزه شعارهاى زیادى در استفاده کردن از نیروى جوانان داده مى شود و متأسفانه به گونه اى تبلیغ شده که بعضى تصور مى کنند باید بزرگسالان را از صحنه حکومت و اجتماع کنار گذاشت در حالى که آنها مجموعه هاى عظیمى از تجاربند. حق مطلب این است که تجربه هاى پرارزش بزرگسالان باید با نیرو و نشاط جوانان آمیخته شود تا موفقیت قطعى حاصل شود; به طور قطع و یقین نه تنها مى توان به نیروى جوان قناعت کرد و نه تنها به تجارب بزرگسالان، بلکه این دو مکمل یکدیگرند. سپس در دوازدهمین نکته حکیمانه به اهمیت دوستان اشاره کرده مى فرماید: «دوستى، نوعى خویشاوندى اکتسابى است»; (وَالْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ). خویشاوندى گاه از طریق طبیعى مثلاً تولد دو فرزند از یک پدر و مادر حاصل مى شود که این دو به طور طبیعى برادرند; ولى گاه انسان با دیگرى که هیچ رابطه نسبى با او ندارد چنان دوست مى شود که همانند برادر یا برتر از برادر پیوند عاطفى با او پیدا مى کند. این گونه دوستى ها نوعى خویشاوندى اکتسابى است. اسلام آیین دوستى و مودت است و به مسئله دوست صالح آن قدر اهمیت داده که در حدیثى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «الصَّدیقُ أقْرَبُ الاْقارِبِ; دوست، نزدیک ترین خویشاوندان است». در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «مَنْ لا صَدِیقَ لَهُ لا ذُخْرَ لَهُ; کسى که دوستى ندارد اندوخته اى (براى مبارزه با مشکلات) ندارد». تا آنجا که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: «لَقَدْ عَظُمَتْ مَنْزِلَةُ الصَّدیق حَتّى أهْلُ النّارِ یَسْتَغیثُونَ بِهِ وَیَدْعُونَ بِهِ فِى النّارِ قَبْلَ الْقَریبِ الْحَمِیمِ قالَ اللهُ مُخْبِراً عَنْهُمْ: (فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِینَ * وَلاَ صَدِیق حَمِیم); مقام دوست بسیار والا است تا آنجا که اهل دوزخ از دوست یارى مى طلبند و او را از درون آتش دوزخ صدا مى زنند پیش از آنکه نزدیکان پرمحبت خود را صدا بزنند. خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مى گویند: (واى بر ما) ما امروز شفاعت کنندگانى نداریم و نه دوست صمیمى». سرانجام در سیزدهمین و آخرین نکته گرانبها مى فرماید: «به انسانى که ملول و رنجیده خاطر است اعتماد مکن»; (وَلاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً). دلیل آن روشن است; افرادى که به هر دلیل رنجیده خاطر شده اند، نشاط عمل در آنها مرده است به همین دلیل نمى توان به آنها اعتماد کرد. آنها منتظر بهانه اى هستند تا از کار فرار کنند و هرگز نمى توان استقامت و پشتکار را که لازمه پیشرفت است از آنها انتظار داشت. مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود شرح خوبى براى این معنا ذکر کرده و آن داستان جنگ صفین است که بر اثر طولانى شدن جنگ عده زیادى ملول و رنجیده و خسته شده بودند و منتظر بهانه اى بودند تا جنگ را رها کنند از این رو به مجرد این که دشمن قرآن ها را بر سر نیزه ها کرد دست از جنگ در آستانه پیروزى اش کشیدند. گاه ملول در این جمله نورانى به افراد زودرنج تفسیر شده است. آن هم واقعیتى است که اعتماد به افراد زودرنج بسیار مشکل است، چرا که در گرماگرم کار و انجام برنامه، ممکن است از اندک چیزى آزرده خاطر شوند و همه چیز را رها سازند. هر کدام از این دو تفسیر را بپذیریم بیان واقعیت انکارناپذیرى است و جمع بین هر دو تفسیر در مفهوم کلام امام(علیه السلام) نیز مانعى ندارد. این سخن را با حدیثى از امام(علیه السلام) که تکمیل کننده کلام بالاست و در غررالحکم آمده پایان مى دهیم: «لا تَأمِنَنَّ مَلُولا وَإن تَحَلّى بِالصِّلَةِ فَإِنَّهُ لَیْسَ فِى الْبَرْقِ الْخاطِفِ مُسْتَمْتَعٌ لِمَنْ یَخُوضُ الظُّلْمَةَ; به افراد رنجیده خاطر و زودرنج اعتماد نکن، هرچند دل او را با جایزه اى به دست آورى، زیرا برق جهنده (که لحظه اى مى درخشد وخاموش مى شود) در شب تاریک قابل اعتماد نیست». * * * به راستى اگر انسان از میان تمام کلمات امام(علیه السلام)همین مجموعه فشرده حکیمانه پرمعنا را برنامه زندگى خود قرار دهد، هم در برنامه هاى مادى زندگى پیروز مى شود و هم در جنبه هاى معنوى آن، هم مى تواند فرد را اصلاح کند و هم جامعه را; ولى افسوس که همچون «برق خاطفى» این کلمات نورانى در نظر ما آشکار مى شود و چیزى نمى گذرد که آن را به فراموشى مى سپاریم و همان مسیر زندگى آمیخته با اشتباهات را ادامه مى دهیم.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۵۱۳
حکمت ۱۵۷ نهج البلاغه ؛ فراهم بودن راه هاى هدایت(اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۱۵۷ نهج البلاغه ؛ فراهم بودن راه هاى هدایت(اخلاقى، اقتصادى)

قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ، وَقَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ، وَأُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ.

امام علیه السلام فرمود : حقیقت به شما نشان داده شده است اگر چشم بینا داشته باشید، و وسایل هدایت در اختیار شماست اگر هدایت‌ پذیر باشید، و صداى حق در گوش شماست اگر گوش شنوا داشته باشید.


شرح و تفسیر

حقیقت براى حق طلبان آشکار است امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه خود اشاره به این نکته مى کند که خداوند اسباب هدایت را آماده کرده است اگر از آن بهره نگیرید کوتاهى از شماست، مى فرماید: «حقیقت به شما نشان داده شده است اگر چشم بینا داشته باشید و وسائل هدایت در اختیار شماست اگر هدایت پذیر باشید و صداى حق در گوش شماست اگر گوش شنوا داشته باشید»; (قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ، وَقَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ، وَأُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ). هدف امام(علیه السلام) از بیان این سخن آن است که خداوند تمام وسایل هدایت و نجات و سعادت را در اختیار شما گذاشته است، آیات قدرتش را در پهنه آفرینش به شما نشان داده، درس هاى عبرتش را درباره اقوام پیشین در برابر شما قرار داده است چشم باز کنید و آثار او را در عالم و سرنوشت اقوام گذشته را با چشم خود ببینید. از سویى دیگر پیامبرانش مخصوصاً رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)را با کتب آسمانى ارسال داشته و پیام حق در گوش شما خوانده شده; پیامى که هم مشتمل بر معارف و عقاید است و هم راه و رسم عبودیت و طریق تهذیب اخلاق و همچنین راه بهتر زیستن و سعادتمند شدن، همه این پیام ها به گوش شما خوانده شده است. سعى کنید آنها را بشنوید و در سایه آن دیدنى ها و این شنیدنى ها راه هدایت را در برابر شما گشوده است اگر تصمیم بر هدایت یافتن داشته باشید شتاب کنید و در این راه گام بگذارید و به سوى سرمنزل مقصود حرکت کنید. امام(علیه السلام) مى فرماید: خداوند به همه شما اتمام حجت کرده اگر راه خطا رفتید و گرفتار مجازات الهى در دنیا و آخرت شدید بدانید بر اثر کوتاهى خودتان بوده است. ریشه هاى این گفتار حکیمانه در قرآن مجید است. در آیه ۱۰۴ سوره «انعام» مى خوانیم: «(قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَّبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَیْهَا); دلایل بصیرت آفرین از طرف پروردگارتان براى شما آمده; کسى که (به وسیله آن،) بصیرت و آگاهى یافت، به سود خود اوست; و کسى که از دیدن آن چشم پوشید به زیان خودش مى باشد». در آیه ۲۰۴ سوره «اعراف» مى خوانیم: «(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ); هنگامى که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید; شاید مشمول رحمت (خدا) شوید». در قرآن مجید کرارا درباره دوزخیان و کفار سخن به میان آمده و آنها را افرادى مى شمارد که گوش دارند و نمى شنوند، چشم دارند و نمى بینند، مى فرماید: «(وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ); به یقین گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم; آنها دل ها (= عقل ها)یى دارند که با آن (اندیشه نمى کنند و) نمى فهمند; و چشمانى که با آن نمى بینند; و گوش هایى که با آن نمى شنوند; آنها همچون چهارپایانند; بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چون امکان هدایت دارند و بهره نمى گیرند)». در آیه ۱۰ سوره «ملک» از قول دوزخیان چنین نقل شده است: «(وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِى أَصْحَابِ السَّعِیرِ); و مى گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل مى کردیم، در میان دوزخیان نبودیم». از آیات قرآنى و کلام حکیمانه بالا و روایات فراوان اسلامى استفاده مى شود که آنچه براى هدایت انسان ها لازم بوده از سوى خداوند فراهم شده است. مشکل از ناحیه انسان هایى است که فاقد گوش شنوا و چشم بینا هستند. در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لَیْسَ الاْعْمى مَنْ یَعْمی بَصَرُهُ إنَّمَا الاْعْمى مَنْ تَعْمی بَصیرَتُهُ; نابینا کسى نیست که چشم خود را از دست داده باشد. نابینا کسى است که بصیرت ندارد». در خطبه ۸۸ نهج البلاغه نیز آمده بود: «مَا کُلُّ ذِی قَلْب بِلَبِیب وَلاَ کُلُّ ذِی سَمْع بِسَمِیع وَلاَ کُلُّ نَاظِر بِبَصِیر; نه هر کس که دل دارد خردمند و نه هر کس که گوش دارد شنواست و نه هر کس که چشم دارد بیناست». در دعاها نیز مکرر از خدا چشم بینا و گوش شنوا و قلب دانا مى خواهیم; از جمله در دعایى ذیل زیارت آل یاسین آمده است که ده چیز از خداوند تقاضا مى کنیم از جمله این که چشم مرا را از نور بینش و گوش مرا از نور حکمت پر کن; «وَأَنْ تَمْلاَ... وَبَصَرِی نُورَ الضِّیَاءِ وَسَمْعِی نُورَ الْحِکْمَة».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۹۱۲
حکمت ۱۴۶ نهج البلاغه ؛ ارزش دعا ، صدقه و زکات دادن(اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۱۴۶ نهج البلاغه ؛ ارزش دعا ، صدقه و زکات دادن(اخلاقى، اقتصادى)

سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ.

امام(علیه السلام) فرمود: ایمانتان را با صدقه حفظ کنید و اموالتان را با زکات، و امواج بلا را با دعا از خود دور سازید.


شرح و تفسیر

بهترین راه حفظ ایمان و مال امام(علیه السلام) در این گفتار پربار خود به آثار صدقه در راه خدا و اداى زکات و برکات دعا اشاره کرده مى فرماید: «ایمانتان را با صدقه حفظ کنید و اموالتان را با زکات، و امواج بلا را با دعا از خود دور کنید»; (سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ). «سوسوا» از ریشه «سیاست» به معناى تدبیر و حفظ و اصلاح است. تأثیر صدقه در حفظ ایمان از این نظر است که علاقه انسان به مال بیش از هر چیز است; بسیارند کسانى که در اعمال و عبادات ظاهرى قهرمان میدان اند; اما هنگامى که پاى مسائل مالى به میان مى آید مى لنگند. به همین دلیل پرداختن صدقه و چشم پوشى از مال مخصوصاً اگر به صورت عادت روزانه انسان درآید در تقویت پایه هاى ایمان بسیار مؤثر است و شاید به دلیل اهمیت صدقات و انفاق در راه خدا در قرآن مجید بذل مال در کنار بذل جان قرار گرفته و مى فرماید: «(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ); خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را خریدارى کرده که در برابرش بهشت براى آنان باشد». در مورد حفظ اموال از طریق پرداخت زکات هم از جنبه هاى ظاهرى قابل تفسیر است، هم از جنبه هاى معنوى; از نظر ظاهر مى دانیم زکات حق محرومان است هنگامى که قشر ضعیف جامعه از حقوق مسلم خود محروم شود کار به شورش ها و قیام ها بر ضد اغنیا مى کشد و اموال آنها به خطر مى افتد، قیام هاى کمونیستى در عصر ما گواه صادق این مدعاست. در اعصار گذشته نیز کم و بیش این معنا وجود داشته و شاید شورش زنجیان که در نیمه دوم قرن سوم هجرى واقع شد و شخصى به نام «على بن محمد» در بصره ظهور کرد و گروهى از بردگان را که در شرایط بسیار سختى در مزارع و باغات زندگى مى کردند و با خدمات طاقت فرسا با کمترین بهره مندى مشغول کار بودند گرد خود جمع کرد، نمونه اى از همین رخداد باشد. قرآن مجید نیز اشاره پرمعنایى به این معنا دارد آنجا که مى فرماید: «(وَأَنفِقُوا فِى سَبِیلِ اللهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ); و در راه خدا انفاق کنید و (با ترک انفاق) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید» قرار گرفتن این دو جمله پشت سر هم دلیل بر ارتباط آنها با یکدیگر است; یعنى اگر انفاق فى سبیل الله ترک شود ثروتمندان خودشان را با دست خود به هلاکت افکنده اند و اکثریت محروم سرانجام به پا مى خاسته قوانین را در هم مى شکنند و شورشى غیر قابل کنترل ایجاد مى کنند. از نظر معنوى نیز جاى تردید نیست که خداوند برکات خود را از کسانى بر مى گیرد که حقوق محرومان را نمى پردازند. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در ابواب زکات کتاب وسائل الشیعه آمده است: «ما ضاعَ مالٌ فی بَرٍّ أوْ بَحْر إلاّ بِتَرْکِ الزَّکاةِ; هیچ مالى در دریا و خشکى از بین نرفت جز به سبب ترک زکات». در مورد جمله سوم یعنى رابطه دفع امواج بلا به وسیله دعا نیز روایات فراوانى داریم و پیش از روایات، قرآن مجید از آن سخن گفته، مى فرماید: «(قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ); بگو: پروردگارم براى شما ارزشى قائل نیست اگر دعاى شما نباشد». در حدیثى در کتاب شریف کافى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «إنّ الدُّعاءَ یَرُدُّ الْقَضاءُ وَقَدْ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ وَقَدْ أُبْرِمَ إبْراماً; دعا حوادث سخت را باز مى گرداند حتى اگر دستور آن از آسمان صادر و محکم و مبرم شده باشد». در همین کتاب از امام زین العابدین(علیه السلام) مى خوانیم: «الدُّعاءُ یَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَما لَمْ یَنْزِلْ; دعا بلایى را که نازل شده است دفع مى کند و همچنین بلائى را که نازل نشده است». البته استجابت دعا شرایطى دارد که از جمله شرایط آن توبه و نهى از منکر و استفاده از غذاى حلال است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۵۳۴
حکمت ۱۴۱ نهج البلاغه ؛ راه آسایش (اجتماعى، اقتصادى)

حکمت ۱۴۱ نهج البلاغه ؛ راه آسایش (اجتماعى، اقتصادى)

قِلَّةُ الْعِیَالِ أَحَدُ الْیَسَارَیْنِ.
امام(علیه السلام) فرمود: کمى عائله یکى از دو آسایش است.


شرح و تفسیر

یکى از طُرُق آسایش امام(علیه السلام) در این کلام نورانى اشاره به واقعیتى درباره آسایش خانواده ها مى کند و مى فرماید: «کمى عائله یکى از دو آسایش است»; (قِلَّةُ الْعِیَالِ أَحَدُ الْیَسَارَیْنِ). انسان در دو حالت از نظر زندگى مادى در آسایش است: نخست این که مال و درآمد فراوانى داشته باشد که جوابگوى عائله او باشد، هرچند عائله اش سنگین به نظر رسد و راه دیگر این که اگر درآمد او اندک است افراد خانواده او نیز کم باشند تا به زحمت نیفتد. این در واقع تسلى خاطر براى کسانى است که فرزندان کمى دارند و از کمى فرزندان رنج مى برند مثل این که در میان مردم معمول است که اگر کسى خانه کوچکى داشته باشد به او مى گویند غمگین نباش مشکلات تو کمتر است; هر که بامش بیش برفش بیشتر. این سخن شبیه چیزى است که در کتاب «ادب الکتاب» آمده است که مى گوید: «اَلْقَلُم أحَدُ اللِّسانَیْنِ وَالْعَمُّ أحَدُ الاَْبَوَیْنِ وَقِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَالْقَناعَةُ أحَدُ الرِّزْقَیْنِ وَالْهَجْرُ أَحَدُ الْفِراقَیْنِ وَالْیَأْسُ أَحَدُ النَّجْحَیْنِ; قلم یکى از دو زبان و عمو یکى از دو پدر و کمى عیال یکى از دو آسایش و قناعت یکى از دو روزى و قهر کردن یکى از دو فراق و مأیوس شدن یکى از دو پیروزى است». در این که آیا این سخن امام(علیه السلام) تشویقى بر تحدید نسل به هنگام محدود بودن درآمدهاست یا نه اختلاف نظر است. بعضى معتقدند که این کلام حکیمانه ناظر به مسئله تحدید نسل است و جامعه اسلامى را دعوت مى کند که در صورت کمبودها، موالید را کنترل کنند مبادا به زحمت بیفتند، در حالى که جمعى دیگر عقیده دارند این جمله چنین مفهومى را ندارد، بلکه تنها بیان واقعیت است و تسلى خاطرى است براى کسانى که فرزندان کمى دارند و از آن رنج مى برند. درست مثل این که هرگاه کسى مرکبى نداشته باشد به او مى گویند: نداشتن مرکب سبب آسودگى از هزینه هاى مختلف آن است. نکته: آیا تحدید نسل صحیح است؟ انسان مخصوصاً در دنیاى کنونى چهار نیاز مهم دارد: نیاز به تغذیه، لباس و مسکن، نیاز به امور بهداشتى، نیاز به کار و نیاز به تحصیل علم و دانش. بدیهى است که اگر این نیازها برآورده نشود فقر و بیکارى و بیمارى و جهل و بى سوادى بنیان جامعه را متزلزل مى کند به همین دلیل محاسبه مى کنند که منابع جامعه چند نفر را مى تواند به طور صحیح تغذیه کند و مراکز تحصیلى براى درس خواندن چه تعدادى کافى است، درمان و بهداشت و اشتغال به کار براى چه گروهى آماده است تا بر اساس آن آهنگ رشد جمعیت را همگام بسازند. به تعبیر دیگر افزایش کمیت همیشه موجب قدرت جامعه نیست بلکه گروه کمترِ داراى کیفیت بالا قدرتمند مى شوند، بنابراین کشورهایى در دنیا هست که جمعیت آنها کم است; ولى بسیار قدرتمندند و به عکس کشورهاى پر جمعیتى را مى بینیم که ضعیف و ناتوان اند. در مقابل این تفکر، تفکر دیگرى است و آن این که گروهى مى گویند: ما در دستورات دینى مى بنییم توصیه به افزایش نسل شده; در حدیث معروفى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «تَناسَلُوا تَناکَحُوا فَإنّی أُباهی بِکُمُ الاُْمَمُ وَلَوْ بِالسِّقْطِ; ازدواج کنید تا نسل شما افزون شود که من به فزونى جمعیت شما حتى به بچه هایى که سقط مى شوند مباهات مى کنم». این مضمون در احادیث متعددى در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. در آیات قرآن نیز کثرت فرزندان یکى از نعمت هاى مهم الهى شمرده شده است; در داستان نوح پیغمبر مى خوانیم که به جمعیت کافران زمان خود مى گوید: «و گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است، تا باران هاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد، و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد»; (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِّدْرَاراً * وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَال وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَّکُمْ جَنَّات وَیَجْعَلْ لَّکُمْ أَنْهَاراً). از آیات دیگر قرآن نیز استفاده مى شود که همواره اقوام پیشین به کثرت اموال و فرزندان خود افتخار مى کردند و آن را دلیل بر قدرت خود مى دانستند. (وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالا وَأَوْلاَداً). بنابراین نباید از کثرت نسل وحشت داشت، بلکه باید کوشید مشکلات چهارگانه آنها را حل کرد. در برابر این دو گروه، گروه سومى هستند که مى گویند: زمان ها و مکان ها و شرایط مختلف است، هرگاه شرایط، شرایط فزونى نعمت، مسکن، مراکز تحصیلى و اشتغال زایى فراوان باشد فزونى نسل مطلوب است; اما در زمانى که آمار، با صراحت مى گوید: فزونى نسل با شرایط موجود هرچند تلاش و کوشش فراوان هم بشود نتیجه آن بیکارى و بیمارى و فقر است، باید به کنترل موالید پرداخت، زیرا هیچ گاه پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به یک امت فقیر و جاهل و بیمار افتخار نمى کند. البته در بعضى از شرایط استثنایى حتما باید به تکثیر فرزندان پرداخت و آن در مواردى است که مخالفان جامعه اى بخواهند بافت آن جامعه را بر اثر تکثیر نسل به نفع خودشان تغییر دهند مثل آنچه در سرزمین هاى اشغال شده فلسطین و یا در جنوب کشورمان مى بینیم. در اینجا نمى توان ضوابط فوق را حاکم دانست و تماشاگر برهم خوردن بافت جمعیتى به نفع مخالفان بود.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۲۰
حکمت ۱۳۷ نهج البلاغه ؛ صدقه و نزول روزى(اخلاقى، اقتصادى)

حکمت ۱۳۷ نهج البلاغه ؛ صدقه و نزول روزى(اخلاقى، اقتصادى)

اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ
امام(علیه السلام) فرمود: روزى را به وسیله صدقه فرود آورید.


شرح و تفسیر

راه وسعت روزى امام(علیه السلام) در این کلام کوتاه حکمت آمیز اشاره به اسباب فزونى نعمت کرده مى فرماید: «روزى را به وسیله صدقه فرود آورید»; (اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ). منظور از رزق و روزى تمام مواهب الهى است که انسان در زندگى به آن نیاز دارد و معمولاً بر مواهب مادى از قبیل مال و املاک گوناگون اطلاق مى شود، هرچند درباره امور معنوى نیز به کار مى رود; مثلاً مى گوییم: «اللّهُمّ ارْزُقْنَا الاْیمانَ وَالْیَقینَ; خداوندا ایمان و یقین به ما روزى بفرما» ولى در کلام مورد بحث اشاره به مواهب مادى است. منظور از «صدقه» هرگونه موهبت مادى است که بدون عوض و با انگیزه الهى در اختیار دیگرى قرار داده شود. امام(علیه السلام) در این کلام نورانى رابطه نزدیکى میان صدقات و فزونى رزق و روزى بیان فرموده است. این معنا در روایات دیگر نیز با عبارات متفاوتى آمده است از جمله در حکمت ۲۵۸ خواهد آمد که امام(علیه السلام) مى فرماید: «إذا أمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اللهَ بِالصَّدَقَةِ; هر زمان فقیر و نیازمند شدید با دادن صدقه با خداوند معامله کنید». در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که به یکى از فرزندانش فرمود: از آن مالى که نزد تو بود چقدر باقى مانده؟ عرض کرد: فقط چهل دینار. امام(علیه السلام)فرمود: برو و آن را به نیازمندان صدقه بده. عرض کرد: چیزى غیر از آن در بساط نیست. فرمود: مى گویم آن را صدقه بده خدا به جاى آن به ما مى دهد. سپس فرمود: «أَما عَلِمْتَ أنَّ لِکُلِّ شَیْء مِفْتاحاً وَمِفْتاحُ الرِّزْقِ الصَّدَقَةُ; آیا نمى دانى هرچیز کلیدى دارد و کلید رزق صدقه است؟» پس برو و آن را در راه خدا به نیازمندان بده. فرزند امام این کار را کرد. ده روز نگذشته بود که از محلى چهار هزار دینار خدمت حضرت آوردند. امام(علیه السلام)فرمود: فرزندم! چهل دینار براى خدا دادى و خداوند چهار هزار دینار به ما داد. نکته: اسباب و موانع رزق و روزى رزق و روزى اسباب و موانع مختلفى دارد. این اسباب و موانع بر دو گونه است: بخشى جنبه مادى و ظاهرى دارد و بخشى جنبه معنوى. اسباب مادى رزق و روزى تلاش و کوشش و دقت در انتخاب کسب و کار و برخورد خوب با مردم و داشتن حساب و کتاب دقیق و امثال آن است. موانع مادى آن نیز تنبلى، بدرفتارى با مردم و اقدام هاى بدون مشورت و بى مطالعه و امثال آن است. اما اسباب معنوى آن امور زیادى از جمله دادن صدقه و بخشش در راه خداست. قرآن کریم مى فرماید: «(یَمْحَقُ اللهُ الرِّبَا وَیُرْبِى الصَّدَقَاتِ); خداوند ربا را نابود مى کند، و صدقات را افزایش مى دهد» این آیه نیز اشاره به این معنا دارد که صدقه باعث ازدیاد روزى مى شود. همچنین در احادیث اسلامى آمده است که نماز شب، بیدار ماندن میان طلوع فجر و طلوع آفتاب و پرداختن به ذکر و دعا تأثیر زیادى در فزونى روزى دارد. از جمله موانع معنوى روزى گناهان مختلف است، از این رو در بعضى از احادیث امیر مؤمنان آمده است: «إذا أبْطَئَتِ الاْرْزاقُ عَلَیْکَ فَاسْتَغْفِرِ اللهَ یُوَسِّعْ عَلَیْکَ فیها; هنگامى که روزى براى تو سخت شد از گناهانت استغفار کن خداوند روزى تو را وسیع مى گرداند». روایت معروفى نیز در ذیل آیات ۱۰ به بعد سوره «نوح»: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِّدْرَاراً * وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَال وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَّکُمْ جَنَّات وَیَجْعَلْ لَّکُمْ أَنْهَاراً ...) از امیر مؤمنان على(علیه السلام)نقل شده که گروهى نزد آن حضرت آمدند و از خشکسالى و کمبود فراورده هاى کشاورزى و مانند آن شکایت داشتند. حضرت به همه آنها دستور داد که از گناهان خود توبه کنند و به این آیات استناد فرمود. در مورد صله رحم از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که مى فرماید: «صُلَةُ الاْرْحامِ تُزَکِّى الاْعْمالَ وَتُنْمِى الاْمْوالَ; صله رحم اعمال انسان را پاکیزه و اموال را فزونى مى دهد». در مقابل آن قطع رحم باعث تاریکى فضاى زندگى و کمبود روزى است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۲۸۹
حکمت ۷ نهج البلاغه ؛ ایثار اقتصادى و آخرت گرایی (اخلاقى ، اقتصادى)

حکمت ۷ نهج البلاغه ؛ ایثار اقتصادى و آخرت گرایی (اخلاقى ، اقتصادى)

ایثار اقتصادى و آخرت گرایی (اخلاقى ، اقتصادى)

وَ قَالَ [علیه السلام] وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِى عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِى آجَالِهِمْ .

و درود خدا بر او ، فرمود : صدقه دادن دارویى ثمر بخش است ، و کردار بندگان در دنیا ، فردا در پیش روى آنان جلوه گر است.


تفسیر:


شرح و تفسیر
آثار صدقه
امام(علیه السلام) در این حکمت (حکمت هفتم) به دو موضوع که در زندگى مادى و معنوى او تأثیر فراوان دارد اشاره کرده نخست مى فرماید: «صدقه (کمک به نیازمندان) داروى شفابخشى است»; (الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ).
در قرآن مجید و در روایات اسلامى اهمّیّت و تأثیر انفاق در راه خدا و صدقه بر نیازمندان به طور گسترده وارد شده است و یکى از مهم ترین و مؤثرترین حسنات شمرده شده است.
تعبیر به «دواء» (دارو) و «منجح» (مؤثر و شفابخش) به طور مطلق نشان مى دهد که این کار هم درمان کننده بیمارى هاى فردى و هم بیمارى هاى اجتماعى است.
صدقه به هرگونه بخشش گفته نمى شود، بلکه بخشش هایى است که قصد قربت در آن باشد; خواه واجب باشند مانند زکات یا مستحب مانند انفاق فى سبیل الله و خواه جنبه شخصى داشته باشد مانند کمک به یتیم یا محروم یا بیمارى یا جنبه عام داشته باشد مانند بناى بیمارستان و دارالایتام که از آن تعبیر به صدقات جاریه نیز مى شود.
اما چگونه این صدقات داروى شفابخشى است، بخشى از آن جنبه حسى دارد که با چشم خود مى بینیم; بیماران محروم از این طریق درمان مى شوند، ایتام سرپرستى مى گردند و بر آلام مستمندان مرهم نهاده مى شود و بخشى از آن جنبه معنوى دارد همان گونه که در حدیث معروف نبوى(صلى الله علیه وآله) آمده است: «دَاوُوا مَرْضَاکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَرُدُّوا أَبْوَابَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ; بیماران خود را با صدقه درمان کنید و درهاى بلا را با دعا ببندید».(۱)
تجربه نیز نشان داده است که پرداختن صدقه براى درمان بیماران بسیار
مؤثر است.
این سخن را با حدیثى از امام کاظم(علیه السلام) پایان مى دهیم: شخصى خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: فرزندان و همسر من ده نفرند که همه بیمارند. فرمود: «داوِهِمْ بِالصَّدَقَةِ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَسْرَعَ إِجَابَةً مِنَ الصَّدَقَةِ وَلاَ أَجْدَى مَنْفَعَةً عَلَى الْمَرِیضِ مِنَ الصَّدَقَة; آنها را با صدقه درمان کن، زیرا چیزى سریع الاجابه تر و چیزى مفیدتر براى درمان بیماران از صدقه نیست».(۲)
سپس در دومین نکته مى فرماید: «اعمال بندگان در این جهانِ زودگذر در برابر چشمان آنها در آن جهان (پایدار) است»; (وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجَالِهِمْ).
همان گونه که بعضى از شارحان نهج البلاغه تصریح کرده اند، این کلام امام اشاره روشنى به تجسم اعمال در قیامت دارد.
منظور از تجسم اعمال این است که اعمال نیک و بد هر یک در روز قیامت به صورت مناسب حسى درمى آید. مثلا نماز در قیافه یک انسان زیبا و صالح و ظلم و ستم به صورت دودى سیاه و خفقان آور مجسم مى شود و انسان ها در کنار اعمال مجسم خود خواهند بود و بخشى از پاداش و کیفر آنها از این طریق صورت مى گیرد.
در قرآن مجید نیز آیات فراوانى وجود دارد که ظاهر آن تجسم اعمال است مانند آنچه در آخر سوره «زلزال» آمده است: «(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ); هرکس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کند آن را مى بیند و هرکس به قدر ذره اى کار بد کند نیز آن را خواهد دید».(۳)
براى احاطه بیشتر در مورد آیات فراوانى که در قرآن در مورد تجسم اعمال و تفسیر آنها وارد شده به کتاب «پیام قرآن» جلد ششم، بحث تجسم اعمال مراجعه فرمایید.
نکته قابل توجه این که تعبیر به (آجالهم) که در نسخه صبحى صالح آمده ظاهرا تعبیر نادرستى است و صحیح آن (آجلهم) است و تقریبا تمام نسخ نهج البلاغه به همین صورت (آجلهم) نوشته شده و قرینه مقابله با (عاجلهم) دلیل روشنى بر این معناست، زیرا (عاجل) به معناى شىء موجود (دنیا) است و (آجل) به معناى شىء مدت دار (در اینجا مراد آخرت) است و (آجال) که جمع اجل به معناى سررسید عمر است در اینجا مفهومى ندارد.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۵۶۸