تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۱ قرآن کریم

(آیه ۷)- سوگند به آسمان و چین و شکن‌هاى زیبایش!

این آیه همچون آیات گذشته با سوگند شروع مى‏شود، نخست مى‏فرماید:
«سوگند به آسمان که داراى چین و شکنهاى زیباست» (وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ).

(آیه ۸)- این آیه به جواب قسم یعنى مطلبى که به خاطر آن سوگند یاد شده است پرداخته، مى‏افزاید: «همه شما (در باره قیامت) در گفتارى مختلف و گوناگون هستید» (إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ). پیوسته ضد و نقیض مى‏گوئید، و همین تناقض گوئى دلیل بر بى‏پایه بودن سخنان شماست.
در مورد معاد، گاه مى‏گوئید: ما اصلا باور نمى‏کنیم که استخوانهاى پوسیده زنده شوند. و گاه مى‏افزایید: پدران و نیاکان ما را بیاورید تا گواهى دهند بعد از مرگ قیامت و رستاخیزى در کار است تا قبول کنیم! و در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله گاه مى‏گوئید: دیوانه است، گاه شاعرش مى‏خوانید، گاه ساحرش مى‏نامید.
همچنین در مورد قرآن گاه آن را «اساطیر الاولین» (افسانه‏ها و خرافات پیشینیان) مى‏نامید گاهى شعرش مى‏خوانید، و گاه سحر، و گاه دروغ! این تعبیر در حقیقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحید و معاد و پیامبر و قرآن- هر چند تکیه اصلى این آیات به قرینه آیاتى که بعدا مى‏آید روى مسأله معاد است.

(آیه ۹)- در این آیه علت این انحراف از حق را بیان کرده، مى‏فرماید:
« (تنها) کسى از ایمان به آن منحرف مى‏شود که از قبول حق، سرباز مى‏زند» و گر نه دلائل زندگى بعد از مرگ آشکار است (یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ).
با توجه به این که در آیات قبل سخن از رستاخیز در میان بود معلوم است که منظور اصلى انحراف از این عقیده است، و نیز از آنجا که در آیه گذشته سخن از گفتگوهاى ضد و نقیض کافران در میان بود معلوم مى‏شود منظور در اینجا کسانى است که از منطق و دلیل روشن منحرف مى‏شوند.
بنابر این مجموع آیه چنین معنى مى‏دهد: کسانى از ایمان به معاد منحرف مى‏شوند که از مسیر دلیل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشته‏اند.

(آیه ۱۰)- در این آیه دروغگویان و دروغ پردازان را شدیدا مورد مذمت و تهدید قرار داده، مى‏گوید: «کشته باد دروغگویان» و مرگ بر آنها! (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ).
منظور از «خرّاصون» کسانى هستند که غرق جهل و نادانى خویشند، و براى فرار از زیر بار حق هر روز بهانه و سخن بى‏اساسى را عنوان مى‏کنند.
اصولا قضاوتهائى که مدرک روشنى ندارند و بر پایه حدس و تخمین و گمانهاى بى‏اساس است کارى است گمراه‏کننده و مستحق نفرین و عذاب.

(آیه ۱۱)- سپس به معرفى این دروغگویان پرداخته، مى‏افزاید: «همانها که در جهل و غفلت فرو رفته‏اند» (الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ ساهُونَ).

(آیه ۱۲)- «و (از این رو) پیوسته سؤال مى‏کنند: روز جزا چه موقع است» و قیامت کى خواهد آمد؟ (یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ).
این سخن به آن مى‏ماند که بیمارى از طبیب مرتبا سؤال کند پایان عمر من چه روزى خواهد بود؟
هر کس این سؤال را بى‏اساس مى‏داند، و مى‏گوید مهم این است که بدانى مرگ حق است تا خود را درمان کنى مبادا گرفتار «مرگ زودرس» شوى.

(آیه ۱۳)- ولى با این حال قرآن به آنها پاسخ کوبنده‏اى داده، مى‏گوید:
(آرى) همان روزى است که آنها را بر آتش مى‏سوزانند»! (یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ).

(آیه ۱۴)- و به آنها گفته مى‏شود: «بچشید عذاب خود را، این همان چیزى است که براى آن شتاب داشتید» (ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).

(آیه ۱۵)- پاداش سحر خیزان نیکو کار! در تعقیب آیات گذشته که سخن از دروغگویان جاهل و منکران قیامت و رستاخیز و عذاب آنها در میان بود، در اینجا از مؤمنان پرهیزکار و اوصاف و پاداش آنها سخن مى‏گوید، تا در مقایسه با یکدیگر- آن چنان که روش قرآن است- حقائق روشنتر شود.
مى‏فرماید: «به یقین پرهیز کاران در باغهاى بهشت و در میان چشمه‏ها قرار دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
درست است که باغ طبیعتا داراى نهرهاى آب است، اما لطفش در این است که چشمه‏ها از درون خود باغ بجوشد، و درختان را دائما مشروب کند، این امتیازى است که باغهاى بهشت دارد، نه یک نوع چشمه که انواع مختلفى از چشمه‏ها در آن موجود است.

(آیه ۱۶)- سپس به نعمتهاى دیگر بهشتى اشاره کرده و به صورت سر بسته مى‏گوید: «و آنچه پروردگارشان به آنها بخشیده دریافت مى‏دارند» (آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
یعنى آنها با نهایت میل و اشتیاق و کمال رضا و رغبت و خشنودى این مواهب الهى را پذیرا مى‏شوند.
و در دنبال آیه مى‏افزاید: این پاداشهاى عظیم بى‏جهت نیست «زیرا آنها پیش از آن (در سراى دنیا) از نیکو کاران بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ).
احسان و نیکو کارى که در اینجا آمده معنى وسیعى دارد که هم اطاعت خدا را شامل مى‏شود و هم انواع نیکیها به خلق خدا.

(آیه ۱۷)- از این به بعد به توضیح چگونگى نیکو کار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از میان اوصاف آنها بیان مى‏کند.
نخست این که: «آنها کمى از شب را مى‏خوابیدند» (کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ).
یعنى همه شب، بخشى را بیدار بودند و به عبادت و نماز شب مى‏پرداختند و شبهائى را که تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها بکلى فوت شود کم بوده است.

(آیه ۱۸)- دومین وصف آنها را چنین بیان مى‏کند: «و در سحرگاهان استغفار مى‏کردند» (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).
در آخر شب که چشم غافلان در خواب است، و محیط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته، و عواملى که فکر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است بر مى‏خیزند، و به درگاه خدا مى‏روند، در پیشگاه معبود به راز و نیاز مى‏پردازند، نماز مى‏خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى‏کنند.

(آیه ۱۹)- سپس به سومین وصف پرهیز کاران بهشتى اشاره کرده، مى‏افزاید:
«و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود» (وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).
تعبیر به «حقّ» در اینجا یا به خاطر این است که خداوند بر آنها لازم شمرده است- مانند زکات و خمس و سایر حقوق واجب شرعى- و یا آنها خود بر خویشتن الزام کرده‏اند و تعهد نموده‏اند و مى‏توان گفت که فرق نیکو کاران با دیگران آن است که آنها این حقوق را ادا مى‏کنند در حالى که دیگران مقید به آن نیستند.
در روایاتى که از منابع اهل بیت علیهم السّلام رسیده تأکید شده که منظور از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات واجب است.
در فرق میان «سائل» و «محروم» جمعى گفته‏اند: «سائل» کسى است که از مردم تقاضاى کمک مى‏کند، ولى «محروم» شخص آبرومندى است که براى معیشت خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج مى‏دهد اما دستش به جائى نمى‏رسد و کسب و کار و زندگیش به هم پیچیده است و با این حال خویشتندارى کرده، از کسى تقاضاى کمک نمى‏کند.
به هر حال این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز منتظر ننشینید نیازمندان نزد شما آیند و تقاضاى کمک کنند، بر شماست که جستجو کنید و افراد آبرومند محروم را پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گره مشکلاتشان را بگشائید و آبرویشان را حفظ نمایید.

(آیه ۲۰)- نشانه‏هاى خدا در وجود شماست آیا نمى‏بینید؟
در تعقیب آیات پیشین که پیرامون مسأله معاد و صفات دوزخیان و بهشتیان سخن مى‏گفت در اینجا سخن از نشانه‏هاى خدا در زمین و در وجود خود انسان است، تا از یکسو به مسأله توحید و شناخت خدا و صفات او که مبدأ حرکت به سوى همه خیرات است آشنا شوند، و از سوى دیگر به قدرت او بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ، چرا که خالق حیات در روى زمین و این همه عجائب و شگفتیها قادر بر تجدید حیات نیز مى‏باشد.
نخست مى‏فرماید: «و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است» (وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ).
به راستى نشانه‏هاى حق و قدرت بى‏پایان و علم و حکمت نا محدود خدا در همین کره خاکى آنقدر فراوان است که عمر هیچ انسانى براى شناخت همه آنها کافى نیست.
بد نیست در اینجا به گوشه‏اى از سخنان یکى از دانشمندان معروف جهان که در این زمینه مطالعات زیادى دارد گوش فرا دهیم.
کرسى موریسین مى‏گوید: «در تنظیم عوامل طبیعى منتهاى دقت و ریزه کارى به کار رفته است، مثلا اگر قشر خارجى کره زمین ده پا ضخیمتر از آنچه هست مى‏بود اکسیژن- یعنى ماده اصلى حیات- وجود پیدا نمى‏کرد، یا هر گاه عمق دریاها چند پا بیشتر از عمق فعلى بود آن وقت کلیه اکسیژن و کربن زمین جذب مى‏شد و دیگر امکان هیچ گونه زندگى نباتى و یا حیوانى در سطح خاک باقى نمى‏ماند».
و در جاى دیگر مى‏گوید: «تنها بیست و یک در صد از هواى اطراف زمین اکسیژن است ... اگر مقدار اکسیژن موجود در هوا به جاى بیست و یک در صد پنجاه در صد بود تمام مواد سوختنى این عالم محترق مى‏شد، و اگر جرقه‏اى به درختى در جنگلى مى‏رسید، تمام جنگل بطور کامل مى‏سوخت»!

(آیه ۲۱)- در این آیه مى‏افزاید: «و در وجود خود شما» نیز آیاتى است (وَ فِی أَنْفُسِکُمْ).
«آیا (چشم باز نمى‏کنید و این همه آیات و نشانه‏اى آشکار حق را) نمى‏بینید»؟! (أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
بدون شک انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم کبیر است در این عالم صغیر نیز وجود دارد، بلکه عجایبى در آن است که در هیچ جاى جهان نیست.
دستگاههائى که در بدن انسان است مانند قلب و کلیه و ریه و مخصوصا دهها هزار کیلو متر! رگهاى درشت و باریک و حتى مویرگهائى که با چشم دیده نمى‏شود، و مسؤول آبرسانى و تغذیه و تهویه «ده میلیون میلیارد» سلول تن انسان هستند، و حواس مختلفى مانند بینائى و شنوائى و حواس دیگر هر کدام آیتى عظیم از آیات اوست.
و از همه مهمتر معماى «حیات» که اسرار آن همچنان ناشناخته مانده، و ساختمان روح و عقل انسان است که عقول همه انسانها از درک آن عاجز است.
و لذا پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «کسى که خویش را بشناسد خداى خویش را شناخته است».

(آیه ۲۲)- در این آیه به سومین بخش از نشانه‏هاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: «و روزى شما در آسمان است، و آنچه به شما وعده داده مى‏شود» (وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ).
مفهوم «رزق» هم باران را شامل مى‏شود، هم نور آفتاب را که از آسمان به سوى ما مى‏آید و نقش آن در حیات و زندگى فوق العاده حساس است، و همچنین هوا را که مایه حیات همه موجودات زنده است.
چیزى که مانع بصیرت آدمى مى‏شود، همان حرص براى روزى است خداوند در این آیه به انسان اطمینان مى‏دهد که روزى او تضمین شده است، تا بتواند با خیال راحت به شگفتیهاى جهان هستى بنگرد.
به هر حال سه آیه فوق ترتیب لطیفى دارد: آیه نخست از عوامل وجود انسان در کره زمین سخن مى‏گوید، و آیه دوم از خود وجود انسان، و آیه سوم از عوامل دوام و بقاء او.

(آیه ۲۳)- لذا براى تأکید مطلب در این آیه سوگند یاد کرده، مى‏گوید:
«سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حق است، همان گونه که شما سخن مى‏گوئید» (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ).
کار به جائى رسیده است که خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمینان دادن به بندگان شکاک و دیر باور و ضعیف النفس و حریص سوگند یاد مى‏کند که آنچه به شما در زمینه رزق و روزى و وعده‏هاى ثواب و عقاب قیامت وعده داده شده همه حق است، و هیچ شک و تردیدى در آن نیست.

(آیه ۲۴)- میهمانان ابراهیم (ع): از این به بعد گوشه‏هائى از سرگذشت انبیا و اقوام پیشین براى تأکید و تأیید مطالب گذشته مطرح مى‏شود، و نخستین فراز آن سرگذشت فرشتگانى است که براى عذاب قوم لوط در شکل آدمیان بر ابراهیم (ع) ظاهر شدند، و او را بشارت به تولد فرزندى دادند با این که ابراهیم به سن پیرى رسیده بود و همسرش نیز مسن و نازا بود.
از یکسو عطا کردن این فرزند برومند در این سن و سال به این پدر و مادر پیر و فرتوت تأکیدى است براى آنچه در باره مقدر بودن سایر روزیها که در آیات گذشته آمد.
و از سوى دیگر دلیلى است بر قدر و توانائى حق، و آیتى است از آیات خدا شناسى که در آیات گذشته از آن بحث شده است.
و از سوى سوم بشارتى است براى اقوام با ایمان که مشمول حمایت حق هستند، همان گونه که آیات بعد که سخن از عذاب هولناک قوم لوط مى‏گوید هشدار و تهدیدى است براى مجرمان بى‏ایمان.
نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏فرماید: «آیا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است»؟! (هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ).

(آیه ۲۵)- سپس به شرح حال آنها پرداخته، مى‏گوید: «در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت: سلام بر شما که جمعیتى نا شناخته‏اید»! (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).

(آیه ۲۶)- به هر حال ابراهیم میهمان نواز و پر سخاوت، براى پذیرائى میهمانان خود فورا دست به کار شد، «پس پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شده‏اى را براى آنها) آورد» (فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ).
چرا ابراهیم چنین کرد؟ براى این که ممکن بود اگر میهمانان متوجه شوند مانع از چنین پذیرائى پر هزینه‏اى گردند.
اما چرا ابراهیم براى میهمانهاى معدود که به گفته بعضى سه نفر و حد اکثر دوازده نفر بودند غذاى فراوان و مفصل تهیه کرد، این به خاطر آن است که معمولا اشخاص سخاوتمند هر گاه میهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه میهمانان غذا تهیه نمى‏کنند، بلکه غذائى فراهم مى‏سازند که علاوه بر میهمانان تمام کسانى که براى آنان کار مى‏کنند در آن شریک و سهیم باشند، و حتى همسایگان و نزدیکان و اطرافیان دیگر را هم در نظر مى‏گیرند.

(آیه ۲۷)- ابراهیم شخصا این غذا را براى میهمانان آورد «و نزدیک آنها گذارد» (فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ).
ولى با تعجب دید که آنها دست به سوى غذا نمى‏برند «گفت: آیا شما غذا نمى‏خورید»؟! (قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).

(آیه ۲۸)- ابراهیم تصور مى‏کرد آنها از جنس بشرند و هنگامى که دید دست به سوى غذا نمى‏برند «از آنان احساس وحشت کرد» (فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً).
زیرا در آن زمان و امروز هم در میان بسیارى از اقوام- که پایبند به اخلاق سنتى هستند- هر گاه کسى از غذاى دیگرى بخورد به او آزارى نمى‏رساند و خیانتى نمى‏کند. و اگر میهمان دست به غذا نبرد این گمان پیدا مى‏شد که او براى کار خطرناکى آمده است.
در اینجا میهمانان- همان گونه که در آیه ۷۰ سوره هود آمده است- «به او گفتند: نترس» ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم (قالُوا لا تَخَفْ).
سپس مى‏افزاید: «و او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند» (وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).
بدیهى است فرزند به هنگام تولد «عالم» نیست، اما ممکن است استعدادى در او باشد که در آینده عالم و دانشمند بزرگى شود، و منظور در اینجا همین است.
و مشهور این است که این فرزند «اسحاق» بوده است.

(آیه ۲۹)- «در این هنگام همسرش جلو آمد در حالى که (از خوشحالى و تعجب) فریاد مى‏کشید به صورت خود زد و گفت: (آیا پسرى خواهم آورد در حالى که) پیر زنى نازا هستم» (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ).

(آیه ۳۰)- ولى قرآن در این آیه پاسخ فرشتگان را به او نقل مى‏کند: «گفتند: پروردگارت چنین گفته است و او حکیم و داناست» (قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).
گر چه تو پیر زن فرتوتى هستى و شوهرت نیز چنین است، اما هنگامى که فرمان پروردگار تو صادر شود و اراده‏اش به چیزى تعلق گیرد بدون تردید تحقق مى‏یابد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه