وقال علیه السلام لاِبْنِهِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ : یَا بُنَیَّ، إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَةٌ لِلْمَقْتِ.
امام علیه السلام به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود : فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراکه فقر، هم دین انسان را ناقص مى کند و هم عقل را مشوش مى سازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبین مى کند.


شرح و تفسیر

آثار شوم فقر امام علیه السلام در این کلام حکیمانه، آثار سوء و وحشتناک فقر را براى فرزندش محمد بن حنفیه برمى شمارد و مى فرماید: «فرزندم! من از فقر بر تو مى ترسم، بنابراین از آن به خدا پناه ببر»؛ (وَقال علیه السلام لاِبْنِهِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ: یَا بُنَیَّ، إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنْهُ). بعد امام علیه السلام دلیل آن را در سه جمله کوتاه و پرمعنا بیان کرده مى فرماید: «زیرا فقر، دین انسان را ناقص و عقل را مشوش مى سازد و مردم را به او و او را به مردم بدبین مى کند»؛ (فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَةٌ لِلْمَقْتِ). به یقین منظور از فقر در این کلام نورانى، فقر مادى است. اینکه چگونه فقر مادى سبب نقصان دین مى شود دلیلش روشن است، زیرا انسان تحت فشار فقر ممکن است تن به گناهانى بدهد و براى به دست آوردن مال، فکر حلال و حرام آن نباشد و یا تحت عنوان ضرورت و اضطرار بعضى از محرمات را براى خود حلال بشمارد. این احتمال نیز هست که فقر گاهى سبب تزلزل اعتقاد انسان به خدا مىشود، زیرا از یکسو شنیده است که خدا رزّاق و روزى رسان است و رزق همه را تضمین کرده و از طرف دیگر خود را در فقر و تنگدستى مى بیند و این مایه سوءظنش به خدا و وعده هاى الهى مى شود، بنابراین هم نقص اعتقادى و هم نقص عملى دامن فقیر را مى گیرد به خصوص اگر انسان کم ظرفیت و پایه اعتقادات او سست باشد. اضافه بر این، ازنظر اخلاقى نیز گرفتار مشکل مىشود، زیرا کینه و حسد وبخل و صفات دیگرى از این قبیل دامان فقیر را در بسیارى از اوقات مى گیرد. اما اینکه عقل را مشوش مى سازد نیز به تجربه ثابت شده است که افراد گرسنه و فقیر هرچند عقل نیرومندى داشته باشند توان فکر کردن و اندیشیدن را از دست مى دهند و حتى گاه در مسائل ساده زندگى گرفتار اشتباه مى شوند وقدرت بر تفکر و تصمیم گیرى را به دلیل فقر و پریشانى از دست مى دهند. جمله «داعِیَةٌ لِلْمَقْتِ؛ موجب بدبینى مى گردد» داراى دو تفسیر است: نخست اینکه مردم از چنین شخصى فاصله مى گیرند و حتى او را مزاحم خود تصور مى کنند و دیگر اینکه او هم از مردم فاصله مى گیرد، چراکه بسیارى از اوقات فکر مى کند مردم اسباب فقر او را فراهم کرده اند و حق او را خورده و او را بر خاک سیاه نشانده اند، بنابراین از دو سو خشم و ناخرسندى حاصل مى شود. نکته فقر و غنا تاکنون به مناسبتهاى مختلف با توجه به کلمات مولا امیرمؤمنان علیه السلام بحثهایى درمورد فقر و غنا کرده ایم. به سبب اهمیت این موضوع و پاره اى از ابهامات یا اشتباهات، لازم است باز هم درباره نظر اسلام درمورد این دو موضوع بحث کنیم. در اینکه آیا غنا و بى نیازى افضل است یا فقر، در میان دانشمندان، اختلافى دیده مى شود. هر یک از طرفداران این دو به آیاتى از قرآن مجید یا روایات اسلامى استدلال کرده اند. طرفداران افضلیت غنا مى گویند: خدا از مال با تعبیر «خیر» در کتابش یاد کرده است؛ مانند: (إِنِّى أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّى) که در داستان سلیمان آمده است. همچنین در آیه وصیت مى خوانیم: (إِنْ تَرَکَ خَیْرآ الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبِینَ) نیز در داستان نوح علیه السلام، مال را یکى از نعمتهاى مهم الهى شمرده مى فرماید: (وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ) و در حدیث معروف آمده است: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ الْغِنَى؛ غنا بهترین وسیله براى رسیدن به تقواست». دلیل آن هم روشن است و آن اینکه براى رسیدن به کارهاى خیر، حل مشکلات مردم، پیشرفتهاى علمى، جهاد در برابر دشمن و نجات بسیارى از مردم از انواع گناهان، منابع مالى ضرورى است و افراد تهیدست هرگز به هیچیک از این امور نمى رسند. نیز یکى از منتهایى که خداوند بر پیامبر گرامى اش صلی الله علیه و آله مى گذارد این است که مى گوید: «(وَوَجَدَکَ عَائِلا فَأَغْنَى)؛ خداوند تو را فقیر یافت و بى نیاز و غنى ساخت». اضافه بر اینها در بسیارى از دعاها از خداوند تقاضاى غنا و بى نیازى مى کنیم و هرگز تقاضاى فقر نمى نماییم، بلکه از فقر به خداوند پناه برده مى شود. در دعاى معروفى که در بسیارى از منابع آمده مى خوانیم: «اللَّهُمَّ أَغْنِنِی بِحَلالِکَ عَنْ حَرَامِکَ وَبِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ». همچنین در دعایى که صبح و شام خوانده مى شود آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ ... مِنَ الْفَقْر». ولى از سوى دیگر آیات و روایاتى در مذمّت غنا به چشم مى خورد که آن را مایه طغیان مى شمرد. (کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى) و در همین کلمات قصار (حکمت ۵۸) خواندیم: «الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ؛ مال، ماده اصلى همه شهوتهاست». نیز قرآن مجید، اموال و اولاد را فتنه و (وسیله آزمایش) شمرده است ومى فرماید: (أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ). و حدیث «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ» که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده معروف و مشهور است. در حدیث قدسى خطاب به موسى علیه السلام که کلینى؛ در کافى نقل کرده است چنین مى خوانیم: «یا موسى! إذا رَأَیْتَ الفَقْرَ مُقبِلاً فَقُلْ مَرْحباً بِشِعارِ الصّالِحینَ وَاذا رَأَیْتَ الْغِنى مُقْبِلاً فَقُلْ: ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ؛ اى موسى! هنگامى که دیدى فقر روى آورده بگو اى شعار صالحین خوش آمدى و هنگامى که ببینى غنا روى آورده بگو لابد گناهى از من سرزده که مجازاتش به سرعت فرا رسیده است». حقیقت این است که هم غنا مى تواند خوب یا بد باشد و هم فقر، هرکدام در مرحله اى وضع خاصى به خود مى گیرد. اگر غنا سبب بى نیازى و آمادگى براى انجام کارهاى خیر و اجراى عدالت وپیشرفت اهداف الهى گردد، بهترین وسیله است و اگر سبب طغیان و فساد در ارض و دنیاپرستى و هوسبازى و بى خبرى از خدا و غفلت از آخرت گردد بدترین وسیله است. به عکس، فقر هرگاه به معناى ساده زیستن، بى اعتنایى به دنیا و ترک وابستگى ها و قناعت به کفاف و عفاف باشد بهترین افتخار است. اما اگر سبب وابستگى به این و آن و آلودگى به انواع گناهان و سوءظن به خدا و دور ماندن از اطاعت گردد مایه بدبختى و گرفتارى در دنیا و آخرت است. این سخن را با کلام جالبى از راغب اصفهانى که علامه مجلسى؛ آن را بسیار نیکو شمرده است پایان مى دهیم. او در ماده «فقر» در کتاب مفردات مى گوید: فقر در چهار معنا استعمال مى شود : اوّل: وجود نیازهاى ضرورى در انسان و در همه موجودات که خداى متعال در آیه شریفه (۱۵ سوره «فاطر») به آن اشاره فرمود: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ). دوم: تهى دست بودن از اموال و وسایل زندگى که در آیه ۲۷۳ سوره «بقره» به آن اشاره شده است: (لِلفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ). سوم: فقر نفس، و حرص و آز است و بعید نیست که حدیث مشهور نبوى «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً» اشاره به آن باشد و نقطه مقابل آن غناى نفس است. چهارم: فقر به معناى نیاز و وابستگى به ذات پاک پروردگار است، همانگونه که در دعا وارد شده است: «اللّهُمَّ اغْنِنی بِالاِْفْتِقارِ إلَیْکَ؛ یعنى خداوندا مرا وابسته به ذات پاک خویش گردان».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی