وقال علیه السلام:الْغِنَى الاَْکْبَرُ الْیَأْسُ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ.
امام علیه السلام فرمود : برترین بى نیازى، یأس و چشم پوشى است از آنچه در دست مردم است.


شرح و تفسیر

برترین بى نیازى همانگونه که در شرح مصادر این گفتار حکیمانه آمد، این حدیث شریف تنها در نسخه ابن ابى الحدید آمده است و دیگران آن را در شروح خود نیاورده اند و به همین دلیل، سخنى درباره آن نگفته اند، جز بعضى؛ مانند مرحوم مغنیة که آن را از ابن ابى الحدید گرفته و شرح کوتاه و مختصرى کرده است. به هر حال امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به نکته اى اخلاقى و مهم اشاره کرده مى فرماید: «برترین بى نیازى آن است که از آنچه در دست مردم است چشم بپوشى و مأیوس باشى»؛ (الْغِنَى الاَْکْبَرُ الْیَأْسُ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ ). این یک واقعیت است که هرکس چشمداشتى به اموال و امکانات و مقامات دیگران داشته باشد به همان نسبت کوچک و موهون مى شود؛ خواه دست نیاز به سوى آنها دراز کند و یا این حالت را به سوى دیگرى نشان دهد و تا انسان به اموال و امکانات دیگران بى اعتنا نباشد حقیقت غنا و بى نیازى را درک نمى کند. «غنى» تنها با داشتن ثروت نیست. بسیارند ثروتمندانى که درواقع فقیرند، زیرا چنان بخیلند که نه دیگران از ثروتشان استفاده مى کنند و نه حتى خودشان، و چنان حریصند که به آنچه دارند قانع نیستند و چشم به اموال و ثروتهاى دیگران دوخته اند. اینگونه افراد در عین غناى ظاهرى، در باطن، فقیر وبیچارهاند. در مقابل، کسانى هستند که زندگى ساده و زاهدانهاى دارند و به حسب ظاهر دستشان از مال دنیا کوتاه است؛ اما همان را که دارند با دیگران تقسیم مىکنند وهرگز چشم به اموال و ثروت دیگران نمىدوزند. اینها گرچه در چشم ظاهربینان فقیرند؛ اما ازنظر اولیاء الله برترین اغنیا محسوب مىشوند. درواقع آنچه امام علیه السلام در این کلام نورانى فرموده مىتواند برگرفته از آیات قرآن مجید باشد. آنجا که قرآن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را مخاطب ساخته چنین مى گوید: «(وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجآ مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى)؛ و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، که به گروههایى از آنان دادهایم، میفکن! اینها شکوفه هاى زندگى دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزىِ پروردگارت بهتر و پایدارتر است!». شبیه همین معنا در آیه ۸۸ سوره «حجر» نیز آمده است. امام علیه السلام طبق روایت غررالحکم همین معنا را با تعبیر دیگرى بیان کرده چنین مى فرماید: «نالَ الْغِنى مَنْ رَزَقَ الْیَأْسَ عَمّا فِی أیْدِی النَّاسَ؛ کسى که خداوند به او بى اعتنایى نسبت به آنچه در دست مردم است عطا فرموده، به حقیقت غنا رسیده است». این مسئله به اندازهاى اهمیت دارد که کلینى؛ در کتاب شریف کافى بابى تحت عنوان «الاستغناء عن الناس» ذکر کرده و روایات بسیارى در این زمینه از ائمه معصوم : نقل کرده است؛ از جمله در حدیثى از امام سجاد علیه السلام آمده است : «رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَمَنْ لَمْ یَرْجُ النَّاسَ فِی شَیْءٍ وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فِی کُلِّ شَیْءٍ؛ تمام نیکى ها را در طمع نورزیدن به آنچه در دست مردم است دیدم وکسى که قطع امید از مردم کند و کار خود را در جمیع امور به خداى متعال واگذارد خدا خواسته او را در همه چیز برمى آورد». در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: «إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ لا یَسْأَلَ رَبَّهُ شَیْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ وَلا یَکُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلاَّ عِنْدَاللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یَسْأَلِ اللَّهَ شَیْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ؛ هرگاه کسى از شما اراده مى کند که چیزى از خدا نخواهد مگر اینکه به او بدهد، از آنچه در دست همه مردم است چشم پوشى کند و امیدش تنها به خدا باشد. هرگاه خداوند چنین حالتى را در قلب او ببیند هرچه از خدا بخواهد به او مى دهد». اهمیت این موضوع ازنظر عقل علاوه بر نقل، به قدرى آشکار است که در آثار قدیمى که از حکماى یونان رسیده نیز به خوبى منعکس است؛ از جمله داستان معروف اسکندر و دیوژن است: «اسکندر پس از آنکه ایران را فتح کرد وفتوحات زیادى نصیبش شد، همه آمدند در مقابلش کرنش و تواضع کردند. دیوژن نیامد و به او اعتنا نکرد. آخر دل اسکندر طاقت نیاورد، گفت ما مى رویم سراغ دیوژن. سراغ دیوژن در بیابان رفت. او هم به قول امروزى ها حمّام آفتاب گرفته بود. اسکندر مى آمد. آن نزدیکى ها که سر و صداى اسبها و غیره بلند شد او کمى بلند شد، نگاهى کرد و دیگر اعتنا نکرد، دومرتبه خوابید تا وقتى که اسکندر با اسب بالاى سرش رسید. همان جا ایستاد و گفت: بلند شو. دو سه کلمه با او حرف زد و او جواب داد. در آخر اسکندر به او گفت: چیزى از من بخواه. گفت: فقط یک چیز مى خواهم. گفت: چه؟ گفت: سایه ات را از سر من کم کن، من اینجا آفتاب گرفته بودم، آمدى سایه انداختى و جلوى آفتاب را گرفتى. وقتى که اسکندر با سران سپاه خودش برگشت، سران گفتند: عجب آدم پستى بود، عجب آدم حقیرى! آدم یعنى اینقدر پست! دولت عالم به او رو آورده، او مى توانست همه چیز بخواهد؛ ولى اسکندر در مقابل روح دیوژن خردشده بود». جمله اى گفته که در تاریخ مانده است، گفت: «اگر اسکندر نبودم دوست داشتم دیوژن باشم».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی