وقال علیه السلام:مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ یَبْلُغُهُ، وَبَانٍ مَا لاَ یَسْکُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ، وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ، وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ: أَصَابَهُ حَرَاماً، وَاحْتَمْلَ بِهِ اثَاماً، فَبَاءَ بِوِزْرِهِ، وَقَدِمَ عَلَى رَبِّهِ اسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ الدُّنْیَا وَالاْخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ).

امام علیه السلام فرمود : اى مردم! تقواى الهى را رعایت کنید. چه بسیار آرزومندانى که به آرزوى خود نرسند و چه بسیار سازندگانى که در آنچه ساخته اند سکونت نمى کنند و چه بسیار جمع آورى کنندگان اموال که به زودى اندوخته هاى خود را ترک مى گویند و اى بسا از طریق باطل گردآورى کرده و یا حق آن را نپرداخته اند یا از راه حرام به آن رسیده وبه سبب آن، گناهانى بر دوش کشیده و وزر آن را بر عهده دارند، درنتیجه وزر ووبالش به گردن آنهاست و با افسوس و دریغ بر پروردگار خود وارد مى شوند ومصداق این آیه شریفه هستند: «(خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ)؛ هم دنیا را از دست داده هم آخرت را و این است زیان آشکار».


شرح و تفسیر

زیانکاران هر دو جهان! امام علیه السلام: در این کلام حکیمانه و کوبنده به دنیاپرستان هشدارهاى جدى مى دهد: نخست مى فرماید: «اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید چه بسیار آرزومندانى که به آرزوى خویش نمى رسند و بناکنندگانى که در آنچه ساخته اند ساکن نمى شوند و گردآورندگان اموالى که به زودى آن را ترک مى گویند»؛ (مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللّهَ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ یَبْلُغُهُ، وَبَانٍ مَا لاَ یَسْکُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ یَتْرُکُهُ). درواقع امام علیه السلام: نخست به طور کلى از آرزوهاى عقیم و دست نیافتنى سخن مى گوید، سپس انگشت روى دو مورد خاص؛ یعنى بناها و قصرها، و اموال وثروتها مى گذارد. بناهایى که انسان مى سازد و رها مى کند و مى رود و اموالى که گردآورى کرده و بى آنکه از آنها بهره ببرد رها مى سازد و دنیا راترک مى گوید. سپس به این نکته اشاره دارد که مشکل این گروه از دنیاپرستان تنها این نیست که از نتیجه زحمات خود بهره مند نمى شوند، بلکه مشکل مهم ترى در پیش دارند و آن تهیه این اموال از طرق نامشروع و مسئولیت آفرین است. مى فرماید: «چه بسا آنها را از طریق باطل گردآورى کرده و یا حق آن را نپرداخته اند»؛ (وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ، وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ). در اینجا نیز امام علیه السلام: به دو موضوع از منابع حرام اشاره فرموده است : نخست، به دست آوردن مال از طریق باطل، مانند اینکه در بخت آزمایى ها وامثال آن اموالى به دست آورد و یا اشیایى را که معامله بر آن باطل است مورد استفاده قرار دهد و دیگر اینکه حقوقى را که به آن اموال تعلق مى گیرد ـ اعم از حقوق شرعى و حق الناس ـ نمى پردازد. «(درنتیجه) آن را از طریق حرام به دست آورده و گناهان آن را بر دوش مى کشند»؛ (أَصَابَهُ حَرَاماً، وَآحْتَمْلَ بِهِ آثَاماً ). در حدیثى که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است مى خوانیم : «قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام: یقُولُ لا یجْتَمِعُ الْمَالُ إِلاَّ بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِیدٍ وَأَمَلٍ طَوِیلٍ وَحِرْصٍ غَالِبٍ وَقَطِیعَةِ الرَّحِمِ وَإِیثَارِ الدُّنْیا عَلَى الاْخِرَةِ؛ راوى مى گوید: از امام على بن موسىالرضا علیه السلام: شنیدم که مى فرمود: مال، (غالبآ) انباشته نمى شود مگر از پنج راه: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب بر انسان، قطع رحم و ترجیح دنیا بر آخرت». بدیهى است اگر انسان بخیل نباشد و گرفتار آرزوهاى طولانى نگردد وحرص نورزد و خویشاوندان خود را از اموالش بهره مند سازد و آخرت را بر دنیا از طریق انجام دادن کارهاى خیر با اموالش ترجیح دهد، اموال، غالبآ انباشته نخواهد شد. آنگاه امام علیه السلام: به نتیجه نهایى اسف انگیز و شوم این اعمال اشاره کرده مى فرماید: «این افراد بر پروردگار خویش (در قیامت) وارد مى شوند در حالى که غمگین هستند و افسوس مى خورند که هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را واین زیان آشکارى است»؛ (فَبَاءَ بِوِزْرِهِ، وَقَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ آلدُّنْیَا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ آلْخُسْرَانُ آلْمُبِینُ)). علامه مجلسى؛ این کلام شریف را با مقدمه پرمعنایى از آن حضرت در بحارالانوار آورده و مى فرماید: «انْظُرُوا إِلَى الدُّنْیا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا فَإِنَّهَا عَنْ قَلِیلٍ تُزِیلُ السَّاکِنَ وَتَفْجَعُ الْمُتْرَفَ فَلا تَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَةُ مَا یعْجِبُکُمْ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یصْحَبُکُمْ مِنْهَا فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکَّرَ وَاعْتَبَرَ وَأَبْصَرَ إِدْبَارَ مَا قَدْ أَدْبَرَ وَحُضُورَ مَا قَدْ حَضَرَ فَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الدُّنْیا عَنْ قَلِیلٍ لَمْ یکُنْ وَکَأَنَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنَ الاْخِرَةِ لَمْ یزَلْ وَکُلُّ مَا هُوَ آتٍ قَرِیبٌ...؛ (اى مردم!) به دنیا نگاه زاهدانه کنید، چراکه به زودى ساکنان خود را زائل مى کند و مترفان و ثروتمندان بى درد را ناگهان گرفتار مى سازد، بنابراین فزونى آنچه مایه اعجاب شماست در دنیا شما را نفریبد، زیرا بسیار کم با شما خواهد بود. خداوند رحمت کند کسى را که فکر مى کند و عبرت مى گیرد و به پشت کردن آنچه از دنیا پشت کرده و حضور آنچه حاضر است نظر مى کند. گویى آنچه در دنیا موجود است به زودى نابود مى شود و آنچه در آخرت است همواره باقى است. (بدانید) آنچه مى آید نزدیک است به وقوع بپیوندد». سپس جمله هاى بالا را تا آخر ذکر مى کند. امام علیه السلام: حال اینگونه افراد را مصداق خسران مبین دانسته است، زیرا انسان گاه بهرهاى مىبرد؛ ولى به دنبال آن گرفتار خسارت مهمى مى شود؛ مانند اینکه غذاى بسیار لذیذى مى خورد و به دنبال آن گرفتار بیمارى هایى مى گردد. این خسران است اما نه خسران مبین. یا اینکه اموال نامشروعى فراهم مى کند و با آن چند صباحى به عیش و نوش مى پردازد؛ ولى عذاب طولانى مدت الهى را براى خود فراهم مى بیند. این هم ممکن است ازنظر ظاهربینان خسران مبین نباشد. «خسران مبین» جایى است که از راه نامشروع، اموال و ثروتهایى گردآورى وکاخهایى بنا مى کند و بى آنکه کمترین بهره اى ببرد، رها کرده به دیار باقى مى شتابد در حالى که مسئولیت همه گناه آن بر دوش اوست. این، «خسران مبین» است که امام علیه السلام: با استفاده از آیات قرآن در بالا به آن اشاره فرموده است. از آنجا که بسیارند کسانى که به همین سرنوشت گرفتار مى شوند و انسان نمى داند جزء کدامین دسته است، جاى آن دارد که به هوش آید و به جبران گذشته بپردازد. شاهد گویاى این مطلب داستانى است که طبرى در کتاب خود در حوادث سال ۶۱ نقل مىکند وى مى گوید: عبیدالله بن زیاد پس از اقدام عمر سعد به قتل امام حسین علیه السلام: به او گفت: آن نامه اى که به تو نوشتم و دستور قتل حسین را دادم کجاست؟ (گویا مى خواست آن را بازپس بگیرد و خود را از مسئولیت آن جدا کند) عمر گفت: من دستور تو را انجام دادم ولى آن نامه از بین رفت. ابن زیاد گفت: حتمآ باید آن نامه را بیاورى. عمر باز هم گفت: نامه از بین رفته است. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند باید نامه را بیاورى. عمر گفت: به خدا قسم این نامه حتى به دست پیرزنان قریش هم رسیده است تا عذر مرا در مدینه بر آنها آشکار سازد. به خدا سوگند من تو را نصیحتى درباره حسین کردم؛ نصیحتى که اگر به پدرم سعد بن ابى وقاص کرده بودم حق او ادا شده بود. عثمان بن زیاد، برادر عبیدالله بن زیاد در آنجا حاضر بود گفت: عمر راست مى گوید. به خدا سوگند من دوست داشتم که تمام طایفه بنى زیاد تا روز قیامت در بینى مردانشان مهارى بود و حسین به وسیله آنها به قتل نمى رسید. راوى این روایت مى گوید: به خدا سوگند عبیدالله بن زیاد این سخن را که شنید سکوت کرد و انکار نکرد. آرى او هم مى دانست که مصداق خسر الدنیا والآخرة شده است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی